۱۴ آذر ۱۴۰۳

مطالب مشابه

2 Comments

  1. 1

    ناصر تیموری

    خسته نباشید آقای عظیمی نژادان
    مصاحبه‌هایت را همیشه با دقت دنبال می‌کنم و دوست‌شان دارم. تک تک سئوال‌ها نشان از این دارد که برای کارتان ارزش قایلید. وقت می‌گذارید و مطالعه می‌کنید. ارزش کارتان را وقتی می‌شود فهمید که شما را با مصاحبه‌ کننده‌هایی مقایسه کنیم که برگه‌ی چرک و چول همیشگی‌شان را از جیب بیرون می‌آورند و کلید مصاحبه را می‌زنند، به امید دریافت حق ازحمه.
    دست مریزاد می‌گویم به شما و استاد مقدادی بزرگوار به خاطر این نشست پر بار.
    برای‌تان سلامتی و به‌روزی آرزو دارم.

    پاسخ
  2. 2

    آهو تهرانی

    نکته هایی در این گفتگو هست که مرا آدم را به وحشت می اندازد. دکتر مقدادی فرمودند؛ “ادبیات الزاما امری لذت بخش و مسرت بخش نیست که مثلا خانم ها در هنگام آشپزی و برای پر کردن اوغات فراغت و برای تفریح و سرگرمی رمانی بخوانند.” گذشته از این که ایشان با ذهنیت کلیشه ای خود، آشپزی را وظیفه زنان می دانند، باور نیز دارند که زنان سبکسر هستند و حتی در رُمان خواندن هم دنبال کارهای جدی نمی روند ودر پی تفریح و سرگرمی هستند. ببینید چقدر زن ستیزی در افکار و اندیشه ی مردِ ایرانی ریشه دار است!

    دوم این که ایشون برچه اساسی علیه تفریح و سرگرمی فتوا صادر می فرمایند و آنها را غیرجدی می انگارند؟ شاید ادبیات برای شما سرگرمی و تفریح نباشد. اما اگر برای دیگران باشد، شما چه برنامه ای برای آنها دارید؟

    سوم می فرمایند که ادبیات امری علمی و جدی است. ایشون یا تعریفِ علم را نمی دانند، یا تعریف ادبیات را یا هیچ کدام را. وانگهی، مگر همه چیز در جهان باید علمی باشد تا جدی و پذیرفتنی باشد؟ مگر ادبیات بعنوان نگرشی به هستی، بخودی خود نمی تواند وجود داشته باشد که شما آنرا بزیر چتر علم می کشانی؟

    چهارم و از همه مهمتر این که بقول استاد؛ “عصر امروز،عصر ابهام است و داستان چه بلند و چه کوتاه باید آن قدر ابهام داشته باشد که خواننده را به تفکر وادار کند؛درست مانند جدول حل کردن.” البته این جمله اندکی الکن است و استاد می خواسته اند بفرمایند که برجسته ترینِ ویژگی ادبیات پُست مدرن، ایهام است که متن را ابهام آمیز و چند سویه می کند و برداشتها و دریافتهای گوناگونی را میدان می دهد. اما پرسش من بعنوان کسی که زبان را وسیله ی داد و ستدِ روشنِ مفاهیم می خواهد این است که این چگونگی چه سودی برای خواننده دارد و چه چیز به ادبیات می افزاید؟ براستی انسان باید بیمار باشد که بخواهد مطلبی را از روی عمد مبهم بنویسند. پس تکلیف حماسه های جاودانه ی جهان مانندِ ایلیاد، اودیسه، گیل گمش و نیز آثار بزرگانی مانندِ فردوسی و شکسپیر و تولستوی و داستایوفسکی و چخوف چه می شود؟

    پاسخ

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

 تمامی حقوق مادی و معنوی اين تارنما متعلق به سايت ادبی-هنری حضور می باشد...... طراح گرافیک : آرمان خرمک