نویسنده، زاده زمانه خویش است
گفتگو با حسن اصغری
طلا نژاد حسن
اشاره:
حسن اصغری، نویسنده و منتقد ایرانی در سال ۱۳۲۶ در شهر خمام از توابع شهر رشت به دنیا آمد. هشت ساله بود که به همراه برادرش به تهران آمد و در محله سر چشمه ساکن شد. ازسال ۱۳۵۵ مقاله های مختلفی در نقد ادبی و تاریخی و داستان کوتاه در نشریات مختلف از او منتشر شده است. وی از سال ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۵ عضو هیئت تحریریه چیستا، از ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۵ دبیر شورای تحریریه مجله ادبی کلک و در سال ۱۳۸۷ سر دبیر نشریه ادبیات و سینما بود. از مهمترین آثار او رمان “ول کنید اسب مرا” در باره میرزا کوچک خان و کتاب تحلیلی “زایش تاریخ” در باره وقایع دوران مشروطه است.
در باره ی وضعیت ادبیات داستانی امروز ایران، شامل گرایش عمده ی داستان نویسان معاصر به موضوعات اجتماعی، روانشناختی و نقد اجتماعی و دلایل آن چیست؟
در یک رمان یا مجموعه داستان اگر با ساخت و بافت هنری و خلاقانه نوشته شده باشد بی شک می تواند به گونه ای غیرمستقیم بن مایه اجتماعی و روانشناختی و حتی بن مایه نقد اجتماعی را دربافتش منعکس کند. اثرادبی متنی گشوده و چند لایه است و هیچگاه بازتاب یک موضوع واحد نیست و نمی تواند باشد.
– بهترین مجموعه داستان یا رمانی که تا به حال خوانده اید ( ایرانی و خارجی) …. چرا؟ نقش زبان و تکنیک، یا روایت و موضوع … کدامیک در اولویت نوشتن توسط شماست؟
: من داستان کوتاه و رمان زیاد می خوانم. ارزیابی کلی و گزینش برایم دشوار است. بنابراین نمی توانم نامگذاری کنم. شاید این گونه نامگذاری ها برای اعضای انجمن های اهداء جوایز آسان باشد. بنظر من در اثر ادبی خلاقانه هم زبان و هم تکنیک باید در بافت موضوع و روایت موضوع تنیده باشد. این سه مقوله از هم تفکیک ناپذیرند. هیچکدام به تنهایی قادر به ساخت اثر ادبی نیست. هر سه هم چون خون و گوشت و اسکلت در هم می آمیزند تا یک اثر خوش ساخت هنری پدید آید. جدا کردن هر کدام از سه گانه های ذکر شده به تنهایی مواد خام اند. نویسنده زاده زمانه خویش است و همواره تحت تاثیر شرایط اجتماعی و سیاسی و تاریخی جامعه زیستگاه خود است. او ناگزیر از شرایط جامعه اش تاثیر می گیرد و این تاثیر را چه خودآگاه و چه ناخودآگاه در اثر علاقه اش بازتاب مییابد. به نظر من اگر بنمایه ها در یک اثر داستان نباشد باید به آن متن به عنوان یک اثر ادبی شک کرد.
: من داستان کوتاه و رمان زیاد می خوانم. ارزیابی کلی و گزینش برایم دشوار است. بنابراین نمی توانم نامگذاری کنم. شاید این گونه نامگذاری ها برای اعضای انجمن های اهداء جوایز آسان باشد. بنظر من در اثر ادبی خلاقانه هم زبان و هم تکنیک باید در بافت موضوع و روایت موضوع تنیده باشد. این سه مقوله از هم تفکیک ناپذیرند. هیچکدام به تنهایی قادر به ساخت اثر ادبی نیست. هر سه هم چون خون و گوشت و اسکلت در هم می آمیزند تا یک اثر خوش ساخت هنری پدید آید. جدا کردن هر کدام از سه گانه های ذکر شده به تنهایی مواد خام اند. نویسنده زاده زمانه خویش است و همواره تحت تاثیر شرایط اجتماعی و سیاسی و تاریخی جامعه زیستگاه خود است. او ناگزیر از شرایط جامعه اش تاثیر می گیرد و این تاثیر را چه خودآگاه و چه ناخودآگاه در اثر علاقه اش بازتاب مییابد. به نظر من اگر بنمایه ها در یک اثر داستان نباشد باید به آن متن به عنوان یک اثر ادبی شک کرد.
– چرا ادبیات داستانی ایران جایگاه شایسته ی خود را در جهان پیدا نکرده است؟ و حتی یک نفر ازایران جایزه ی نوبل دریافت نکرده است؟
: به نظر من آثار ادبی ما به طور عام در جهان مطرح شده اند. اشعار حافظ و مولوی و عطار و خیام و شاهنامه و غیره به زبان های انگلیسی و فرانسوی و آلمانی و غیره ترجمه ی شده اند. آثار ادبی معاصر به گونه ای محدود ترجمه شده اند، به عنوان مثال رمان “بوف کور” صادق هدایت و برخی آثار چوبک و تعدادی داستان کوتاه به چند زبان اروپایی و حتی آسیایی و غیره ترجمه شده اند. اخیراً نیز داستان “ماهی سیاه کوچولو” نیز ترجمه شده است اما این ترجمهها محدود است و گسترده نیست. به نظر من برای مطرح شدن آثار ادبی داخلی نیاز به همت مترجمین داخلی و خارجی دارد. اما این کافی نیست. بسیاری از آثار ادبی کشورها با یاری مراکز فرهنگی سفارت خانه ها در کشورهای دیگر معرفی و تبلیغ میشوند. متاسفانه مراکز فرهنگی سفارتخانه های کشور ما در کشورهای خارجی یک قدم کوچک هم در این باب پیش نگذاشته اند و کاری انجام نداده اند. تا کل آثار ادبی کشور ما به جهان معرفی شود.
– نقد ادبی چه جایگاهی در امر پیشبرد ادبیات داستانی ما دارد؟
: نقد ادبی می تواند بسیار موثر باشد. البته نقد ادبی نه معرفی سطحی و تبلیغی. نقد ادبی به معنای تفسیر و تاویل متن ادبی هم در جهت معرفی و هم در جهت ارتقاء خلاقانه نویسنده می تواند موثر باشد. میدانیم که اثر ادبی خلاقانه متنی گشوده و چند لایه است و در بافت خود به لایه یا یک بعد معطوف نیست. منتقد ادبی باید با دانش گسترده در ابعاد ادبی و جامعه شناسی و روانشناسی و تاریخ نظریه های هنری و حتی فلسفه آشنا باشد تا بتواند یک اثر هنری را از ابعاد گوناگون بنگرد و آن را تاویل کند و لایههای پنهان متن را به خواننده نشان دهد. مهمتر اینکه منتقد امروزین ناگزیر باید با نگاه خلاقانه اثر ادبی را با تاویل خویش بازخوانی خلاقانه کند. یعنی اثر ادبی را با تاویل اش بازتولید و بازآفرینی کند. اگر این عوامل در نقد ادبی وارد شود، میتواند هم برای خواننده اثر ادبی تاثیر گذار باشد و هم جهت آگاهی و ارتقاء نویسنده عمل کند.– تاثیر فضا ی مجازی را در ادبیات داستانی چگونه می بینید وشما برای اشاعه ی آثارتان تا چه اندازه از این فضا بهره می برید؟
: تاثیر فضای مجازی بسیار موثر است. ما در عصر فضای مجازی زندگی می کنیم و به ناگزیر تحت تأثیر آن هستیم. این ناگزیری اجباری است و گریز از آن کودکانه است. من بسیار محدود از آن استفاده می کنم. شاید از این جهت متاسف باشم و باید جبران کنم.
– شما سالها مسولیت های مهمی در نشریات قابل توجه ومطرح ادبی مانند:نشریه چیستا، کلک، ادبیات و سینما داشته آید با توجه به اینکه شما از چهره های شناخته شده ومطرح این عرصه هستید چرا در سالهای اخیر فعالیت چندانی از شما در این زمینه دیده نمی شود؟
: من هیچگاه مطبوعاتچی حرفه ای نبوده ام. اگر مسئولیتی اجرایی در چند نشریه ادبی و فرهنگی داشته ام، نگاهم بیشتر به ادبیات و شعر و نقد بوده و نه سیاست و غیره…. اکنون تلاشم تماما معطوف به نوشتن رمان و داستان است. به نظر من اکنون نشریات ادبی مثل دودهه گذشته دیده نمی شود. عشق من همیشه نوشتن داستان بود وهست. اکنون تسلیم این عشق شیدا گونه شده ام و بیش از گذشته می نویسم.
– شما یکی از فعالین مطرح و صاحب نظر درعرصه ی مطبوعات ادبی هستید در حال حاضر این عرصه را چگونه می بینید؟ آیا این تنوع نشریات و بخشهای فرهنگی هنری روزنامه های متنوع را در تحول و پوست اندازی عرصه ی ادبیات موثر می دانید ؟ آیا عوامل حاشیه ای همچنین جناحهای مختلف این عرصه، این تاثیر را کم رنگ نمی کند؟
: من از نشریات به اصطلاح ادبی اکنون خشنود نیستم. نشریات ادبی امروزه بیشتر ژست ادبی می گیرند و اهداف شان بیشتر سیاسی و جناحی است نه ادبی و فرهنگی.
– نظر شما راجع به ممیزی معمول ارشاد بر ادبیات داستانی چیست؟ آیا ممیزی جاری بر ادبیات داستانی عرصه ی رشد و تعالی ادبیات را محصور نمی کند؟ و در نهایت عامل بازدارنده ای در برابر خلاقیت ادبیات داستانی هست؟ نویسنده ی خلاق ومسئول زمانه ی ما چه شیوه ای باید اتخاذ کند تا با وجود ممیزی معمول بر کتاب بتواند اثری قابل توجه خلق کند؟
: سانسور به هر شکل و گونه ای بازدارنده و مخرب است. سانسور در همه عرصه ها نازایی و خشکسالی و تاثیری ویرانگر به فرهنگ و هنر و سایر عرصهها باقی میگذارد.
– شما اثر چاپ شده و در حال چاپ دارید به کدامیک از آثارتان بیشتر از بقیه علاقه مند هستید و چرا؟
: به نظر من آثار ادبی ما به طور عام در جهان مطرح شده اند. اشعار حافظ و مولوی و عطار و خیام و شاهنامه و غیره به زبان های انگلیسی و فرانسوی و آلمانی و غیره ترجمه ی شده اند. آثار ادبی معاصر به گونه ای محدود ترجمه شده اند، به عنوان مثال رمان “بوف کور” صادق هدایت و برخی آثار چوبک و تعدادی داستان کوتاه به چند زبان اروپایی و حتی آسیایی و غیره ترجمه شده اند. اخیراً نیز داستان “ماهی سیاه کوچولو” نیز ترجمه شده است اما این ترجمهها محدود است و گسترده نیست. به نظر من برای مطرح شدن آثار ادبی داخلی نیاز به همت مترجمین داخلی و خارجی دارد. اما این کافی نیست. بسیاری از آثار ادبی کشورها با یاری مراکز فرهنگی سفارت خانه ها در کشورهای دیگر معرفی و تبلیغ میشوند. متاسفانه مراکز فرهنگی سفارتخانه های کشور ما در کشورهای خارجی یک قدم کوچک هم در این باب پیش نگذاشته اند و کاری انجام نداده اند. تا کل آثار ادبی کشور ما به جهان معرفی شود.
– نقد ادبی چه جایگاهی در امر پیشبرد ادبیات داستانی ما دارد؟
: نقد ادبی می تواند بسیار موثر باشد. البته نقد ادبی نه معرفی سطحی و تبلیغی. نقد ادبی به معنای تفسیر و تاویل متن ادبی هم در جهت معرفی و هم در جهت ارتقاء خلاقانه نویسنده می تواند موثر باشد. میدانیم که اثر ادبی خلاقانه متنی گشوده و چند لایه است و در بافت خود به لایه یا یک بعد معطوف نیست. منتقد ادبی باید با دانش گسترده در ابعاد ادبی و جامعه شناسی و روانشناسی و تاریخ نظریه های هنری و حتی فلسفه آشنا باشد تا بتواند یک اثر هنری را از ابعاد گوناگون بنگرد و آن را تاویل کند و لایههای پنهان متن را به خواننده نشان دهد. مهمتر اینکه منتقد امروزین ناگزیر باید با نگاه خلاقانه اثر ادبی را با تاویل خویش بازخوانی خلاقانه کند. یعنی اثر ادبی را با تاویل اش بازتولید و بازآفرینی کند. اگر این عوامل در نقد ادبی وارد شود، میتواند هم برای خواننده اثر ادبی تاثیر گذار باشد و هم جهت آگاهی و ارتقاء نویسنده عمل کند.– تاثیر فضا ی مجازی را در ادبیات داستانی چگونه می بینید وشما برای اشاعه ی آثارتان تا چه اندازه از این فضا بهره می برید؟
: تاثیر فضای مجازی بسیار موثر است. ما در عصر فضای مجازی زندگی می کنیم و به ناگزیر تحت تأثیر آن هستیم. این ناگزیری اجباری است و گریز از آن کودکانه است. من بسیار محدود از آن استفاده می کنم. شاید از این جهت متاسف باشم و باید جبران کنم.
– شما سالها مسولیت های مهمی در نشریات قابل توجه ومطرح ادبی مانند:نشریه چیستا، کلک، ادبیات و سینما داشته آید با توجه به اینکه شما از چهره های شناخته شده ومطرح این عرصه هستید چرا در سالهای اخیر فعالیت چندانی از شما در این زمینه دیده نمی شود؟
: من هیچگاه مطبوعاتچی حرفه ای نبوده ام. اگر مسئولیتی اجرایی در چند نشریه ادبی و فرهنگی داشته ام، نگاهم بیشتر به ادبیات و شعر و نقد بوده و نه سیاست و غیره…. اکنون تلاشم تماما معطوف به نوشتن رمان و داستان است. به نظر من اکنون نشریات ادبی مثل دودهه گذشته دیده نمی شود. عشق من همیشه نوشتن داستان بود وهست. اکنون تسلیم این عشق شیدا گونه شده ام و بیش از گذشته می نویسم.
– شما یکی از فعالین مطرح و صاحب نظر درعرصه ی مطبوعات ادبی هستید در حال حاضر این عرصه را چگونه می بینید؟ آیا این تنوع نشریات و بخشهای فرهنگی هنری روزنامه های متنوع را در تحول و پوست اندازی عرصه ی ادبیات موثر می دانید ؟ آیا عوامل حاشیه ای همچنین جناحهای مختلف این عرصه، این تاثیر را کم رنگ نمی کند؟
: من از نشریات به اصطلاح ادبی اکنون خشنود نیستم. نشریات ادبی امروزه بیشتر ژست ادبی می گیرند و اهداف شان بیشتر سیاسی و جناحی است نه ادبی و فرهنگی.
– نظر شما راجع به ممیزی معمول ارشاد بر ادبیات داستانی چیست؟ آیا ممیزی جاری بر ادبیات داستانی عرصه ی رشد و تعالی ادبیات را محصور نمی کند؟ و در نهایت عامل بازدارنده ای در برابر خلاقیت ادبیات داستانی هست؟ نویسنده ی خلاق ومسئول زمانه ی ما چه شیوه ای باید اتخاذ کند تا با وجود ممیزی معمول بر کتاب بتواند اثری قابل توجه خلق کند؟
: سانسور به هر شکل و گونه ای بازدارنده و مخرب است. سانسور در همه عرصه ها نازایی و خشکسالی و تاثیری ویرانگر به فرهنگ و هنر و سایر عرصهها باقی میگذارد.
– شما اثر چاپ شده و در حال چاپ دارید به کدامیک از آثارتان بیشتر از بقیه علاقه مند هستید و چرا؟
: چهار کتاب آماده چاپ در دست ناشرین دارم. سه تا از این چهار رمان “ماموت قله علم کوه” و “وعده گاه مرگ” و “جشن تولد با گل محبوبه شب” در میان رمان هام برای من عزیزتر و پرجاذبه ترین اند. این هرسه رمان با بن مایه های متفاوت و شیوه روایت متفاوت از یکدیگر، تجربه های تازه من هستند. منتظرم تا پس از چاپ نظر خواننده را هم ببینم.
– بعضی از آثار شما از جمله: خاک سپاری یک گهواره،لاله زار مرداب و قربانگاه سهراب در حجمی زیر صد صفحه نوشته شده دلیل خاصی برای خلق نولت و عدم گرایش به رمانهای پر حجم برای کارتان دارید؟
: البته رمان “خاکسپاری در گهواره” ۱۵۰ صفحه است. دوتای دیگر زیر ۱۰۰ صفحه اند. به نظر من حجم زیاد یا کم در رمان یا داستان کوتاه تعیین کننده ارزش اثر هنری نیستند. رمان “بوف کور” هدایت و “شازده احتجاب” گلشیری و حتی رمان “پیرمرد و دریا” همینگوی در حدود ۱۰۰ صفحه اند. اما دیده ایم که همین آثار کم حجم چه تاثیری در خوانندگانشان پدید آورده اند وچه نقد های بسیاری برای آنها نوشته شده است. هم من می دانم وهم شما خوانندگان که اصل ارزش خلاقه اثر هنری است نه حجم. من هیچگاه حجم رما ن هام را در طرح های اولیه تعیین نکرده و نمی کنم. حجم رمان هام را موضوع و جان مایه روایت هام مشخص کرده اند و من همواره تابع متن بوده ام. یعنی در تعیین حجم کم یا زیاد هیچ اختیاری نداشته ام. مثلاً رمان “وعده گاه” که اکنون در دست چاپ ناشر است. حجمی ۲۷۰ صفحه ای است. موضوع این رمان حجم آن را تعیین کرده است.
– در قربانگاه سهراب و لاله زار مرداب ورود به یک فضایی سنبلیک وامپرسیونیستی(خصوصا در قربانگاه سهراب) خواننده را شدیدا در گیر تصاویری سوررئالیستی می کنید. به طوری که بعضی از این تصاویر صحنه هایی از “بوف کور” هدایت را در ذهن خواننده تداعی می کند.این حرکت میان خیال و واقعیت و تداوم آن در آثارتان آیا ابزار کار شما برای بیان ما گفته است یا حرکتی برای برانگیختن جهان ذهنی خواننده ؟ یا هر ناگفته ی دیگر؟
: هم من و هم شما خانم طلا نژاد حسن میدانیم که نشانه های نمادین در رمان و در داستان های کوتاه مدرن در ذات بافت و ساخت آثار ادبی تنیده شده است. میدانیم که آثار هنری هیچگاه در لایه بیرونی و ظاهری خود قابل درک و دریافت نیست. اثر هنری متنی گشوده است و تاویل های چندجانبه و گاه چند بعدی را در خود نهفته دارد و خواننده نباید به ظاهر بیرونی متن دلخوش کند و چشم انتظار نتیجه و اندیشه راست نما و فتوکپی برابر اصل واقعیت بیرونی باشد. به نظر من نه تنها در آثار ادبی مدرن بلکه در آثار شاعران گذشته ما نیز نشانه های نمادین وجود دارد. مثلا غزلیات حافظ هم انباشته از استعاره است و هم انباشته از نشانه های نمادین. اشعار نیما در ساختار کلی اش نمادین است و خواننده بدون مکاشفه در نشانه های نمادین اشعار به سخن یا اندیشه آن دست نخواهد یافت. مثلاً داستان های کوتاه همینگوی در ساخت و بافت اش با شیوه رئالیسم نمادین نوشته شده است. در برخی از داستان های کوتاه و رمان های من صحنه ها و فضای وهمی و سورئالیستی وجود دارد اما این صحنه ها و فضاها بر داستان ها و رمان هام غالب و چیره نیستند. زندگی انسان ها در طول تاریخ با وهم و خیال و واقعیت و فرا واقعیت سپری شده و اکنون نیز بر همین روال می چرخد؛ اما داستان نویس و شاعر از وهم و خیال و نماد بهره میگیرد تا اندیشه چند لایه اثرش را به گونه ای چند صدایی و چند آوایی به گوش خواننده بگوید تا خواننده را به سوی مفاهیم و اندیشه های خوشه ای متن اثر هدایت کند. خواننده امروزی دیگر خواننده زمان گذشته نیست تا خواسته باشد با خواندن رمان سرگرم شود. خواننده امروزی خودش با درگیری با متن چند لایه اثر به ناگزیر به سوی بازآفرینی و بازتولید متن کشانده میشود. کشاندن خواننده به سوی بازآفرینی و مشارکت در آفریده ی نویسنده بدون نشانه های تکان دهنده و آشنایی زدایی به این مهم هدایت نخواهد شد. ما نویسندگان گزارشگران ساده وقایع زندگی نیستیم. نویسندگان لایه های پنهان ظاهر واقعیت ها را نشان می دهند تا خواننده از سطح بگذرد و ژرفای زندگی را ببیند. این اصل در تمام آثار نویسندگان خلاق گذشته و حال بازتاب دارد سوال شما کاملاً به جاست. بله.
– درقربانگاه سهراب اگرچه روایت با یک پرداخت ساده (سفربه قصد خرید قالی دستباف) شروع می شود؛ اما تصویرهای متقارن و نظیره پردازی های خوش دستانه ای از همان آغاز خواننده را از یک روایت ساده پرتاب می کند به درون امواج متلاطم پرسشها و لایه های تو درتوی متن پیرمرد قالیباف، کاملا شبیه پدر راوی است و پسرش هم که محتضری در بستر بیماری است همنام وشبیه راوی است. قالیچه ی مورد معامله و منازعه نیز تصویری از مرگ سهراب شاهنامه است. آیا این نشانه ها خواننده را به پیچ وخم باز پرداخت یک اسطوره رهنمون می شوند؟
– بعضی از آثار شما از جمله: خاک سپاری یک گهواره،لاله زار مرداب و قربانگاه سهراب در حجمی زیر صد صفحه نوشته شده دلیل خاصی برای خلق نولت و عدم گرایش به رمانهای پر حجم برای کارتان دارید؟
: البته رمان “خاکسپاری در گهواره” ۱۵۰ صفحه است. دوتای دیگر زیر ۱۰۰ صفحه اند. به نظر من حجم زیاد یا کم در رمان یا داستان کوتاه تعیین کننده ارزش اثر هنری نیستند. رمان “بوف کور” هدایت و “شازده احتجاب” گلشیری و حتی رمان “پیرمرد و دریا” همینگوی در حدود ۱۰۰ صفحه اند. اما دیده ایم که همین آثار کم حجم چه تاثیری در خوانندگانشان پدید آورده اند وچه نقد های بسیاری برای آنها نوشته شده است. هم من می دانم وهم شما خوانندگان که اصل ارزش خلاقه اثر هنری است نه حجم. من هیچگاه حجم رما ن هام را در طرح های اولیه تعیین نکرده و نمی کنم. حجم رمان هام را موضوع و جان مایه روایت هام مشخص کرده اند و من همواره تابع متن بوده ام. یعنی در تعیین حجم کم یا زیاد هیچ اختیاری نداشته ام. مثلاً رمان “وعده گاه” که اکنون در دست چاپ ناشر است. حجمی ۲۷۰ صفحه ای است. موضوع این رمان حجم آن را تعیین کرده است.
– در قربانگاه سهراب و لاله زار مرداب ورود به یک فضایی سنبلیک وامپرسیونیستی(خصوصا در قربانگاه سهراب) خواننده را شدیدا در گیر تصاویری سوررئالیستی می کنید. به طوری که بعضی از این تصاویر صحنه هایی از “بوف کور” هدایت را در ذهن خواننده تداعی می کند.این حرکت میان خیال و واقعیت و تداوم آن در آثارتان آیا ابزار کار شما برای بیان ما گفته است یا حرکتی برای برانگیختن جهان ذهنی خواننده ؟ یا هر ناگفته ی دیگر؟
: هم من و هم شما خانم طلا نژاد حسن میدانیم که نشانه های نمادین در رمان و در داستان های کوتاه مدرن در ذات بافت و ساخت آثار ادبی تنیده شده است. میدانیم که آثار هنری هیچگاه در لایه بیرونی و ظاهری خود قابل درک و دریافت نیست. اثر هنری متنی گشوده است و تاویل های چندجانبه و گاه چند بعدی را در خود نهفته دارد و خواننده نباید به ظاهر بیرونی متن دلخوش کند و چشم انتظار نتیجه و اندیشه راست نما و فتوکپی برابر اصل واقعیت بیرونی باشد. به نظر من نه تنها در آثار ادبی مدرن بلکه در آثار شاعران گذشته ما نیز نشانه های نمادین وجود دارد. مثلا غزلیات حافظ هم انباشته از استعاره است و هم انباشته از نشانه های نمادین. اشعار نیما در ساختار کلی اش نمادین است و خواننده بدون مکاشفه در نشانه های نمادین اشعار به سخن یا اندیشه آن دست نخواهد یافت. مثلاً داستان های کوتاه همینگوی در ساخت و بافت اش با شیوه رئالیسم نمادین نوشته شده است. در برخی از داستان های کوتاه و رمان های من صحنه ها و فضای وهمی و سورئالیستی وجود دارد اما این صحنه ها و فضاها بر داستان ها و رمان هام غالب و چیره نیستند. زندگی انسان ها در طول تاریخ با وهم و خیال و واقعیت و فرا واقعیت سپری شده و اکنون نیز بر همین روال می چرخد؛ اما داستان نویس و شاعر از وهم و خیال و نماد بهره میگیرد تا اندیشه چند لایه اثرش را به گونه ای چند صدایی و چند آوایی به گوش خواننده بگوید تا خواننده را به سوی مفاهیم و اندیشه های خوشه ای متن اثر هدایت کند. خواننده امروزی دیگر خواننده زمان گذشته نیست تا خواسته باشد با خواندن رمان سرگرم شود. خواننده امروزی خودش با درگیری با متن چند لایه اثر به ناگزیر به سوی بازآفرینی و بازتولید متن کشانده میشود. کشاندن خواننده به سوی بازآفرینی و مشارکت در آفریده ی نویسنده بدون نشانه های تکان دهنده و آشنایی زدایی به این مهم هدایت نخواهد شد. ما نویسندگان گزارشگران ساده وقایع زندگی نیستیم. نویسندگان لایه های پنهان ظاهر واقعیت ها را نشان می دهند تا خواننده از سطح بگذرد و ژرفای زندگی را ببیند. این اصل در تمام آثار نویسندگان خلاق گذشته و حال بازتاب دارد سوال شما کاملاً به جاست. بله.
– درقربانگاه سهراب اگرچه روایت با یک پرداخت ساده (سفربه قصد خرید قالی دستباف) شروع می شود؛ اما تصویرهای متقارن و نظیره پردازی های خوش دستانه ای از همان آغاز خواننده را از یک روایت ساده پرتاب می کند به درون امواج متلاطم پرسشها و لایه های تو درتوی متن پیرمرد قالیباف، کاملا شبیه پدر راوی است و پسرش هم که محتضری در بستر بیماری است همنام وشبیه راوی است. قالیچه ی مورد معامله و منازعه نیز تصویری از مرگ سهراب شاهنامه است. آیا این نشانه ها خواننده را به پیچ وخم باز پرداخت یک اسطوره رهنمون می شوند؟
: برانگیختن ذهن خواننده تا به سطح خوانده هاش قانع نماند و جستجو کند و متن را با توجه به نشانه ها بشکافد تا به اندیشه پنهان نشانه ها دست یابد. اگر اثری ادبی نتواند خواننده را با لایه های پنهان متن درگیر کند، بی شک شکست خورده است و عمری کوتاه خواهد داشت. اکنون هرمنوتیک یا تاویل متن به علم و فلسفه پیوسته است و کارکردش تفسیر و تاویل آثار ادبی است. ما هنوز تاویلی جامع و موشکافانه از لایه های پنهان رمان “بوف کور” هدایت نداریم. چرا؟ چون منتقد موشکاف و جستجوگر متن نداریم.
– به نظر شما اینهمه تناظرو تقارن در کنار تصاویر وهمی از کوهستانی که مردی فرزند محتضر به دوش در صخره هایش بدنبال چشمه ی شفا سرگردان است، ظرفیت یک رمان با حجمی بسیاربیش از هشتاد صفحه را نمی یابد؟ چرا؟: اول می خواهم از جنابعالی سپاسگزاری کنم که با این دقت و موشکافانه متن فنی رمان “قربانگاه سهراب” من را نشان داده اید و به نکات کلیدی متن انگشت گذاشته اید. بله، پسرکشی اسطوره ی کهنسال مال خاورمیانه و آسیاست. اشاره متن رمانم به اسطوره ی پسرکشی اشاره به پدر سالاری و مرد سالاری و استبداد مردسالارانه شرقی است که همچنان جاری و ساری است. استبدادی که به ظاهر جهت شفای فرزند است اما فرزند را به جایگاه مرگ و گورستان میکشاند. این مقوله در شهر قدمتی چند هزار ساله دارد و هنوز به کارکردش ادامه میدهد. شفای اجباری و مرگ در این مرز و بوم یگانه میشود و سرانجام نیز به گورستان خاتمه می یابد. در اسطوره تاریخی ما شفا یعنی مرگ…
– اگر کمی به سطح هم نگاه کنیم بیشتر خوانندگان رمان به بخش التذاذ وسرگرمی آن اهمیت می دهند و به همین دلیل به خواندن رمانهای حجیم گرایش بیشتری دارند تا کم حجم آیا بخشی از کار نویسنده ی متعهد این نیست که آن عده از خوانندگان را نیز به سمت ادبیات جدی واستخوان دار سوق دهد؟ و این حجم کم فاصله با آنها را بیشتر نمی کند؟
: من در سوال قبلی تاکید کرده ام که من در نوشتن تابع موضوع و بنمایه و تسلیم حکم و روایتم. بنابراین حجم بر ذهن من حاکم می شود و خودش حجمش را مشخص می کند.
یک سوال توی ذهنم هست که بپرسم: اگر شما جای من بودید آخرین سوالتان از آقای حسن اصغری چه بود؟ می پرسیدم تا چه زمانی می خواهید بنویسید و چه تغییری در ساخت و شیوه داستان نویسیت خواهید داد؟
– به نظر شما اینهمه تناظرو تقارن در کنار تصاویر وهمی از کوهستانی که مردی فرزند محتضر به دوش در صخره هایش بدنبال چشمه ی شفا سرگردان است، ظرفیت یک رمان با حجمی بسیاربیش از هشتاد صفحه را نمی یابد؟ چرا؟: اول می خواهم از جنابعالی سپاسگزاری کنم که با این دقت و موشکافانه متن فنی رمان “قربانگاه سهراب” من را نشان داده اید و به نکات کلیدی متن انگشت گذاشته اید. بله، پسرکشی اسطوره ی کهنسال مال خاورمیانه و آسیاست. اشاره متن رمانم به اسطوره ی پسرکشی اشاره به پدر سالاری و مرد سالاری و استبداد مردسالارانه شرقی است که همچنان جاری و ساری است. استبدادی که به ظاهر جهت شفای فرزند است اما فرزند را به جایگاه مرگ و گورستان میکشاند. این مقوله در شهر قدمتی چند هزار ساله دارد و هنوز به کارکردش ادامه میدهد. شفای اجباری و مرگ در این مرز و بوم یگانه میشود و سرانجام نیز به گورستان خاتمه می یابد. در اسطوره تاریخی ما شفا یعنی مرگ…
– اگر کمی به سطح هم نگاه کنیم بیشتر خوانندگان رمان به بخش التذاذ وسرگرمی آن اهمیت می دهند و به همین دلیل به خواندن رمانهای حجیم گرایش بیشتری دارند تا کم حجم آیا بخشی از کار نویسنده ی متعهد این نیست که آن عده از خوانندگان را نیز به سمت ادبیات جدی واستخوان دار سوق دهد؟ و این حجم کم فاصله با آنها را بیشتر نمی کند؟
: من در سوال قبلی تاکید کرده ام که من در نوشتن تابع موضوع و بنمایه و تسلیم حکم و روایتم. بنابراین حجم بر ذهن من حاکم می شود و خودش حجمش را مشخص می کند.
یک سوال توی ذهنم هست که بپرسم: اگر شما جای من بودید آخرین سوالتان از آقای حسن اصغری چه بود؟ می پرسیدم تا چه زمانی می خواهید بنویسید و چه تغییری در ساخت و شیوه داستان نویسیت خواهید داد؟
: من تا آخر حیاتم خواهم نوشت و این سر چشمه شادمانیم هست و در صورت توقف نوشتن و کاوش نکردن در شیوه های نو روایتف زندگیم بی معنا و تهی خواهد شد. نوشتن برای من نیاز معنوی و حیاتی است. نیازی که فعلا درونم می جوشد و در ذهنم صدها بن مایه داستانی پدید می آورد که باید آنها را بنویسم تا خلاص شوم. البته می دانم که خلاصی در کار نیست و جوششها پایان نا پذیر است چرا که زندگی همواره در حالت جوشش و دگر گونی است و نویسنده اگر با دگر گونی زندگی هم آوا نشود از قافله باز می ماند و ناگزیر است گذشته اش را تکرار کند. به نظر من، نه آغازی هست نه پایانی …فقط شوق زندگی جاری است.