کارم با ساعت دیواری و زمان تمام شده بود… چشم هایم را بستم… و در آن لحظه آرزو می کردم که یکی از راه برسد و بی مقدمه بپرسد: با زن هایمان چه کنیم؟ … خبری از صدای هاون نبود. نم... ادامه متن
کارم با ساعت دیواری و زمان تمام شده بود… چشم هایم را بستم… و در آن لحظه آرزو می کردم که یکی از راه برسد و بی مقدمه بپرسد: با زن هایمان چه کنیم؟ … خبری از صدای هاون نبود. نم... ادامه متن
تمامی حقوق مادی و معنوی اين تارنما متعلق به سايت ادبی-هنری حضور می باشد...... طراح گرافیک : آرمان خرمک