به مارینا تسوتوا
.
سردی حبهی قند
روی زبان فنجان چای
از تکهای نان که به قسمتهای خونین تقسیم میشود
تجارت ظرفشویی
نسل جدید
و دستانی که هنوز
با حسِ خوشآیندی در آب غرق می شوند
سرخ پوستها
سفید پوستها
کلهپوستیها
و چکمهپوشها
شاید درِ خانهام را بکوبند
شاید ریسمانی سر زند
برای امنیت تنم
و آویزانم کنند
بدون آنکه سانتیمتری تکان بخورم
.
شعری از داماریس کالدرون
شاعر کوبایی
ترجمهی مهرداد مهرجو
.
TO MARINA TSVETAEVA
Damaris Calderón
.
.
The cold
of a lump of sugar
on the tongue of a cup of tea
of a loaf of bread that leaps
in bloody slices.
The dishwasher’s trade
the genuflections
and hands that are still
being submerged with certain good sense.
The reds
the whites
the skinheads
and Cossacks
might kick down my door
or there may appear a rope
for securing a trunk and hang me
without me shuddering a centimetre
۳ لایک شده