نقل مطلب بدون ذکر دقیق منبع کتاب، نویسنده، سایت و تاریخ، مطلقن ممنوع است.
تذکر:
«با بوطیقای نو در آثار هدایت» چهارمین عنوان از آثار به هم پیوسته ی استاد «جواد اسحاقیان» است. این کتاب در شانزده بخش تنظیم شده است و به صورت بخش های جداگانه به خوانندگان عزیز تقدیم می گردد.
کلیه مطالب متن فوق توسط ایشان بازبینی و همچنین چهار مقاله به آن افزوده شده است.
«سایت حضور» این فرصت را مغتنم می شمرد تا از استاد «جواد اسحاقیان» به خاطر خدمات ارزنده شان تشکر و قدر دانی نماید.
با بوطیقای نو در آثار هدایت
جواد اسحاقیان
بخش دوازدهم
س. گ. ل. ل. “هدایت” به عنوان داستان علمی ـ تخیلی
داستان علمی و دشواری های تعریف آن : مطابق نوشته ی دانش نامه ی ویکی پدیا ۱ “داستان علمی” ۲ به نوعی ازداستان گفته می شود که ضمن “خیالبافانه” ۳ بودنش، محتوایی بیش و کم باورکردنی داشته باشد مانند وجود “زمینه” ۴ ای در “آینده”، “دانش” و “فن آوری”، “مسافرت فضایی”، “جهان های موازی”، “بیگانگان” و توانایی های بزرگ نمایی شده. کشف دستاوردهای نوآوری های علمی، یکی از اغراض داستان علمی است که آن را به “ادبیات اندیشه گرانه” ۵ تبدیل می کند (گیلکس و دیگران، ۲۰۰۳).
معمولا نویسندگان از داستان علمی به عنوان شگردی برای ارائه ی اندیشه های فلسفی از نوع هویت، غلایق، اخلاقگرایی و ساختار اجتماعی بهره جویی کرده اند.
داستان علمی تا اندازه ی زیادی به اعتبار عقلگرایی، به نوشته ای اطلاق می شود که به ترسیم جهان های ممکن و جایگرینی یا عوالم آینده می پردازد (لستر، ۱۹۷۹، ۵). این نوع ادبی تا اندازه ای به “فانتزی” ۶ شباهت دارد و تا حدی هم با آن، متفاوت است زیرا در بافت داستان، هم عناصری خیالبافانه هست که آن را به داستانی خیالبافانه نزدیک می کند هم تا حد ممکن از نظر علمی، مدعی تبعیت از قوانین طبیعت است و داستان را به عنوان داستان علمی فرامی نماید.
با این همه، تعریف “داستان علمی” آسان نیست، زیرا شامل یک رشته از “انواع ادبی فرعی” ۷ و ” مضامین” ۸ مختلف می شود . “دامون نایت” ۹ می نویسد: ” داستان علمی، داستانی است که تنها هنگامی که آن را نقل می کنیم، کاملا مشخص می شود ” (نایت، ۱۹۶۷، ۱۳). این مثال “مارک سی. گلسی” ۱۰ شاید بهتر بتواند این معنی را برساند. او می نویسد تعریف “داستان علمی” شباهت به تعریف “زشت نگاری” ۱۱ دارد که دقیقا ً نمی دانید در باره ی چیست و تنها زمانی متوجه آن می شوید که آن تصاویر زشت را به چشم خود می بیند (گلسی، ۲۰۰۱). “رابرت آ. هینلین” ۱۲ ـ که خود یکی از نویسندگان داستان علمی است ـ می نویسد داستان علمی ، تأملی واقعگرایانه در باره ی رخدادهای ممکن آینده و مبتنی بر شناخت کافی از جهان واقعی، گذشته و حال است که از رهگذر شناخت طبیعت و به گونه ای محتمل، ساخته و پرداخته می شود. داستان علمی، داستانی غیر محتمل اما ممکن است ” (هینلین، ۱۹۵۹).
با این همه، من مایلم “داستان علمی” و تفاوت آن را با “داستان فانتزی” با تعریفی فراگیر از زنده یاد “فتح الله بی نیاز” به پایان برم که به دلیل تخصص ودرک علمی و فنی اش، محسوس تر است:
” در داستان های علمی ـ تخیلی ” تفکّر از واقعیت شروع می کند و پس از بهره برداری از تخیل و عالم خیال ، بار دیگر به خیال، منتها در ترازی دیگر می رسد؛ مثلا ً اگر قرار است یک نفر جمله ای بگوید و ساختمانی پرواز کند، ساختمان، دارای گیرنده ای است که آن جمله را می گیرد؛ سپس آن را رمزگشایی (Decode) می کند؛ آن گاه به کمک یک رله یا مودولاتور، یک پیام (Signal) صادر می کند؛ دستگاه فرستنده ی مخابراتی به نوبه ی خود، یک پالس را ارسال می کند تا به سیستم کنترل اتوماتیک یک راه انداز (Starter) برسد و این راه انداز، به نوبه ی خود به طور اتوماتیک، موتوری را به کار می اندازد که مؤلفه ی قائم نیروی آن، از نیروی جاذبه ی زمین بیش تر است. همان طور که می بینید در این جا تخیل اساسا ً برای طرح و بحث در باره ی مسائل علمی، اجتماعی، فرهنگی و انسانی است. به همین دلیل، ماجراها و رخدادها جنبه ی علمی دارند و از نظر علمی “موجّه” اند و با همین “توجیه” هم از “داستان های خیالی” متمایز می شوند ” (بی نیاز، ۱۳۸۸، ۲۴۵-۲۴۴).
اگر از آثاری که جنبه هایی اسطوره ای و آیینی دارد بگذریم و به “عصر خرد” ۱۳ و به روزگار پیشرفت علم مدرن نزدیک شویم، سفرهای گالیور ۱۴ (۱۷۲۶) “جاناتان سویفت” ۱۵ یکی از نخستین آثار فانتزی علمی است . میکرومگاس ۱۶ (۱۷۵۲) “ولتر” ۱۷ ، مسافرت به مرکز زمین ۱۸ (۱۸۶۴)، به گرد کره ی ماه ۱۹ (۱۸۷۰) و بیست هزار فرسنگ زیر دریاها ۲۰ (۱۸۷۰) نوشته ی “ژول ورن” ۲۱، فرانکنشتین ۲۲ (۱۸۱۸) “مری شلی” ۲۳ و ماشین زمان ۲۴ (۱۸۹۵) نوشته ی “هربرت جرج ولز” ۲۵، از شمار برجسته ترین داستان های علمی ـ تخیلی در قرون هجدهم و نوزدهم هستند. در دهه ی ۱۹۳۰ “جان د. کمپل” ۲۶ با انتشار مجموعه ی داستان علمی بهت آور ۲۷ و سازماندهی گروه موسوم به آینده گرایان ۲۸ و از جمله “ایزاک آسیموف” ۲۹، آغاز “عصر طلایی داستان علمی” ۳۰ را اعلام داشت. در دهه ی ۱۹۵۰ “نسل ضربه” ۳۱ با درخشش نویسندگانی چون “ویلیام اس. بوروس” ۳۲ و در دهه ی ۱۹۸۰ کسانی مانند “ویلیام گیبسون” ۳۳ و بعدها “آرتور سی. کلارک” ۳۴ “داستان علمی” به مرزهای تازه ای از نوآوری رسید.
۱. داستان علمی، در اسطوره ریشه دارد : آرزوی چیرگی بر محدودیت ها و ناتوانی انسان در روزگار پیش، او را به خلق اسطوره ها و تخیلاتی برمی انگیخت تا دست کم در جهان پندار بر عجز بشری خود غلبه کند. در قرآن مجید از بساط باد ( قالیچه ) حضرت “سلیمان” پیامبر و پادشاه بنی اسرائیل یاد شده که مسخّر آن حضرت بود؛ به فرمانش آهسته حرکت می کرد و او را هرجا می خواست می برد” (۳۶ : ۳۸) .
در هزار و یک شب و “حکایت اسب آبنوس” از سه حکیمی یاد شده که هرکدام، شیئی بکر و تحفه برای “ملکی ذو شوکت و خداوند حشمت” آورده اند که عملا در هیأتی زیباتر و علمی تر از آن ها بهره می جوییم :
” خداوند طاووس گفت: خاصیت این طاووس این است که هر چند ساعت از شب و روز گذرد، این طاووس به شماره ی آن ساعات، بال و پر بزند و آواز دردهد. خداوند بوق گفت: اگر این بوق به دروازه ی شهر بگذاری از برای آن شهر، به جای پاسبان خواهد بود. اگر دشمنی خواهد که به شهر درآید، این بوق، آواز دردهد؛ پس آن دشمن را بشناسد و او را بگیرند و خداوند اسب گفت: خاصیت این اسب، این است که چون کسی بدین اسب سوار شود، به هرشهری که قصد کند، این اسب او را بدان شهر برساند ” (تسوجی تبریزی، ۱۳۸۳، ۹۶۰-۹۵۹) .
چنان که از این اسطوره ها و حکایات کهن برمی آید، آرزوی پرواز با هواپیما، اختراع ساعت و آژیر خطر در متون مقدس مذهبی و ادبی، نشانه هایی از بلند پروازی های علمی انسان ناتوانی است که آینده را، چشم اندازی برای تحقق آرزوهای دست نیافتنی خود می داند. با این همه، هیچ یک از این اسطوره ها و حکایات “داستان علمی” به شمار نمی روند زیرا این “نوع ادبی” تنها هنگامی می تواند خلق شود که زمینه های علمی و فن آوری اختراع یا اکتشاف، کاملا ً فراهم شده باشد. درست است که آنچه در این گونه آثار مطرح می شود، در زمانی نوشته شده که هنوز آن اختراعات و اکتشات علمی و فنی تحقق نیافته است، باری زمینه های آغازین آن، فراهم شده است؛ مثلا مسافرت به مرکز کره ی زمین “ژول ورن” هنگامی نوشته می شود که پیشرفت های عظیمی در زمینه های مربوط به علوم جغرافیایی، زمین شناسی، مکانیک و زیست شناسی پدید آمده است اما در این رمان علمی، نویسنده از این سطح واقعی فراتر رفته و از زمان و مکانی سخن می گوید که آدمی می تواند از دهانه ی آتشفشانی خاموش کوهی به مرکز زمین راه یابد و شاهد اشیایی زیردریابی باشد که به وسیله ی موجودی الکتریکی و ناشناخته، روشنایی می یابد و استاد زمین شناس می تواند “فسیل” هایی کشف کند یا با موجوداتی زنده و آدم نما برخورد کند. یکی از علل ناتوانی نویسندگان ایران در گذشته و اکنون در خلق این نوع ادبی، همین فراهم نبودن بستر علمی و فنی لازم و بی اعتباری تلقی “علمی” در جامعه ی ما بوده است.
عنوان فرعی رمان فرانکنشتین، پرومتوس مدرن ۳۵ است که اسطوره ی “پرومته” را به یاد خواننده می آورد و نویسنده با این “تلمیح” ۳۶ اسطوره ای، نشان می دهد که “داستان علمی” او در فرهنگ مشترک ” یونانی ـ رُمی ” کهن ریشه دارد (راجرز؛ استیونس، ۲۰۱۲). چنان که می دانیم “پرومته” خیرخواه بشر بود و مقداری از بذر آتشی را که در اختیار “زئوس” ۳۷ بود، از “چرخ خورشید” ربود تا به انسان ارزانی دارد. “زئوس” نیز به نشانه ی انتقامجویی، او را با زنجیرهای فولادین در قفقاز زندانی ساخت. “ویکتور فرانکنشتین” دانشجوی پزشکی اهل سویس نیز می خواهد آدم ـ هیولایی بسازد تا مانند “پرومته” ی نجات بخش انسان اسطوره ای، آدمی را از درد بینوایی نجات بخشد اما چون این انسان ـ هیولا فاقد روح الهی است، خالق جوان خود را می کشد. خلق یک “انسان ـ هیولا” از اعضای چهل مرده ی دیگر و بخشیدن هوش و احساس و غریزه به او، نشانه ی اعجاز علم مدرن است. با این همه خالق این موجود، خود در غرور ناشی از علمگرایی گم شده است. ناگزیر، این گونه علمگرایی راه به جایی نمی برد. دکتر “جلال ستاری” اسطوره شناس برجسته در چهار سیمای اسطوره ای (۱۳۷۶) سیمای او را به نیکی توضیح داده است (ستاری، ۱۳۷۶، ۵۹-۵۳).
۲. داستان علمی ـ تخیلی، به دستاوردهای علمی نظر دارد : داستان کوتاه و علمی ـ تخیلی س. گ. ل.ل. یکی از هفت داستان کوتاه در مجموعه ی سایه و روشن “صادق هدایت” است که نخستین بار در سال ۱۳۱۲ انتشار یافته است. چنان که دریافته اید “هدایت” در خلق “انواع ادبی” گوناگون، سرآمد و پیشتاز نویسندگان معاصر ما است؛ نکته ای که متأسفانه کم تر به آن پرداخته اند. یکی از این “انواع ادبی” داستان علمی ـ تخیلی است. او در داستان کوتاه پدران ما، در همین مجموعه داستان، خواننده را با خود به عصری می برد که هنوز میان حیوان ـ انسان، تمایز خاصی وجود ندارد و شخصیت های داستان، همان “میمون ـ انسان” آغاز آفرینش انسان هستند. نویسنده در این داستان، به طرح این باور علمی می پردازد که انسان امروز، تکامل یافته ی حضرت “آدم” و “حوا” نیست؛ بلکه هیأت تکامل یافته تر میمون هایی است که در زیست شناشسی و مبحث “تکامل” به ” میمون های آدم نما ” شبیه هستند؛ یعنی آنچه در زیست شناسی از آنان به “پیتکانتروپ” ۳۸ یاد می کنند. ارزش “علمی” این داستان کوتاه به این دلیل است که “هدایت” به ترسیم سیمای “انسان ـ میمون” یی پرداخته که هستی با او آغاز شده است. این موجودات در وضعیتی ابتدایی در جنگل ها زندگی می کنند و تنها به نیروی توان جسمی، نیروی تکلم (اصوات)، دروغ، ترفند و نزاع برای بقا می توانند بر وضعیت سخت و ناگوار محیط طبیعی و اجتماعی خود، غلبه کنند. با این همه، آنچه باعث امید و رستگاری برخی از آنان می شود، مِهری است که بر هم می افکنند.
” هدایت ” در داستانی با عنوان رمزی س. گ. ل. ل. به ترسیم خیالی سیمای جامعه ی ما در دو هزار سال بعد می پردازد؛ یعنی هنگامی که انسان معاصر در اوج پیشرفت های علمی و فن آوری زندگی خواهد کرد و از دستاوردهای دانش و فن آوری، کمال بهره را خواهد برد. عنوان رمزی داستان، نشانه های اختصاری “سروم گگن لیبس لایدنشافت” ۳۹ است :
” خاصیت این سِروم آن است که نه تنها وسیله ی تولید مثل را از بین می برد، بلکه به کلی میل و رغبت شهوت را سلب می کند ، بدون این که لطمه ای به سلامتی جسمانی و فکری اشخاص برساند ” (هدایت، ۱۳۵۶، ۲۲) .
داستان، با توصیفی از جامعه ی ما در دو هزار سال بعد آغاز می شود و به شرح پیشرفت های علمی و فن آوری در شهر خیالی “کاتار” نزدیک “دماوند” می پردازد:
” دو هزار سال بعد، اخلاق ، عادات ، احساسات و همه ی وضع زندگی بشر به کلی تغییر کرده بود . آنچه را که عقاید و مذاهب مختلف در دو هزار سال پیش به مردم وعده می داد ، علوم به صورت عملی درآورده بود . احتیاج ، تشنگی ، گرسنگی ، عشق ورزی و احتیاجات دیگر زندگی ، برطرف شده بود . پیری ، ناخوشی و زشتی ، محکوم انسان شده بود . زندگی خانوادگی متروک ، و همه ی مردم در ساختمان های بزرگ چندین طبقه مثل کندوی زنبور عسل زندگی می کردند ، ولی تنها یک درد مانده بود ؛ یک درد بی دوا و آن ، خستگی و زدگی از زندگی بی مقصد و بی معنی بود . (۹) .
وصفی که نویسنده از منظره ی عمومی شهر می آورد ، نشان می دهد که دانش و فن تا چه اندازه ، پیشرفت کرده و انسان بر طبیعت و نیروهای قهار آن ، پیروز شده است :
” از آن بالا، دورنمای شهر خفه، مرموز، ساختمان های بزرگ، فراخ و بلند و به شکل های گوناگون چهار گوشه، گِرد و ضلعدار . . . مثل قارچ های سمی ـ که از زمین روییده باشد ـ پیدا بود و زیر روشنایی نورافکن های مخفی و غیر مرئی، غم انگیز و سخت به نظر می آمد، بدون این که ظاهرا ً چراغی دیده بشود، همه ی شهر روشن بود. جاده ی متحرک و روشنی که روشنایی خود را از نور آفتاب کسب می کرد . . . از کمرکش آسمان خراش بزرگی ـ که روبه روی پنجره ی “سوسن” بود ـ بالا می رفت؛ بعد دور می زد و از طرف دیگر، پایین می رفت. در آن، اتورادیو الکتریک ۴۰ به شکل های گوناگون در حرکت بودند که قوه ی خودشان را از مراکز رادیو الکتریک می گرفتند و این مراکز، به وسیله ی قوه ی خورشید کار می کردند . . . در میدانگاهی، آدمک مصنوعی ۴۱ـ که به جای پلیس بودند ـ آمد و شدِ مردم و اتورادیو الکتریک را با حرکات تند و خشک دستش تعیین می کرد. از چشم های او، نورهای رنگین تراوش می کرد و جادّه های متحرک را با قوه ی برق از حرکت، نگه می داشت و دوباره به راه می انداخت ” (۱۰) .
اشاره به این که فن آوری در آینده به چنان پیشرفتی خواهد رسید که می توان به جای ساختمان های نعمولی، “برج” های آسمانخراش شهر را زیر پوشش قرار خواهد داد؛ می توان از “انرژی خورشید” ی استفاده کرد و “روبات” به جای انسان و پلیس راهنمایی، کنترل ترافیک شهری را به عهده می گیرد، در زمان “هدایت” غیر قابل تصور می نمود. اما او که سال ها در فرانسه زندگی کرده بود و پیشرفت فن آوری های علمی و فنی را به چشم خود دیده بود، تحقق چنین رؤیاهایی، غیرممکن نمی نمود.
۳. داستان علمی ـ تخیلی، به آینده و آرمان شهر می پردازد : آینده ی دور و دراز، تنها دغدغه و مشغله ی ذهنی انسان معاصر است. این مشغله، از همان آغاز پیدایش تمدن و ، یعنی از روزگار “افلاتون” ۴۲ در کتاب جمهوریت ۴۳ ـ که نخستین “آرمان شهر” ۴۴ در تاریخ اندیشه ی بشری است ـ تا کنون پیوسته در مرکز اندیشه ی بشر بوده است. بشر معاصر برای تحقق آرزوی دیرینه ی خود که می گفت : ” ای کاش که جای آرمیدن بودی ” پیوسته کوشیده تا به یاری دستاوردهای علمی و فن آوری در حال و آینده، به ترسیم جامعه ای بپردازد که فاقد نابسامانی ها و دشواری های زندگی در زمان اکنون باشد.
“سوسن” با آن که در جامعه ای متعلق به دو هزار سال بعد از ما زندگی می کند، وضعیت را بر وفق مراد خود نمی بیند. او احساس خلأ می کند و با آن که از نظر جسمی و مادّی کمبودی ندارد، احساس می کند چیزی در قلب او خالی است. او در بستر همان امکانات موجود، می کوشد دنیای آرمانی خود را متحقق کند :
” آرزو داشت فرار بکند؛ سر به بیابان بگذارد؛ برود در یک جنگل و خودش را پنهان بکند. بی اختیار، جدار پنجره را جلو کشید . اتاق “استودیو” ۴۵ با روشنایی غیر مرئی مانند روز روشن بود. سوسن دکمه ی برقی کنار بدنه ی دیوار را فشار داد و رفت روی تخت فلزی گوشه ی اتاق روی بالش “الاستیک” ۴۶ دراز کشید. یک مرتبه تمام فضای اتاق را رنگ آبی بازی با بوی عطر مخصوصی که کمی زننده و مست کننده بود، فرا گرفت. آهنگ ساز ملایمی شروع کرد به زدن. آهنگ به قدری لطیف بود مثل این که با آلات موسیقی معمولی و با دست های معمولی، زده نمی شد؛ یک ساز لطیف آسمانی بود. چشم های سوسن روی صفحه ی تله ویزیون خیره شده بود که به جای روزنامه ی وقایع روزانه ی دنیا، اشخاص و دورنماهای طبیعی را به شکل برجسته و به رنگ های طبیعی خودشان و اگر می خواستند با صدا نمایش می داد. در این وقت، دورنماهای طبیعی جزیره های استرالیا از روی آن می گذشت ” (۱۲-۱۱) .
در این عبارت، از روزگاری سخن می رود که آدمی باید برای مشاهده ی زیبایی های طبیعت، احساس یگانگی با آن و سرشار شدن از رنگ، بو و جاذبه های طبیعت، به جای رجوع مستقیم به خود آن ها، این زیبایی ها و جاذبه ها را به گونه ای مجازی بر روی صفحه ی تله ویزیون ببیند و بشنود. در این حال، رفتن به کوه و صحرا و جنگل، نشانه ای از بدویت و توحّش شمرده می شود و مایه ی خوارمایگی آدمی می گردد. از نظر “سوسن” واژه ی “عشق” و “ِمهر ورزی” تعبیراتی کهنه، قدیمی و نشانه ی واپسگرایی است. وقتی “تِد” ۴۷ دوست پسر آمریکایی “سوسن” از احساس خود نسبت به او پرده بر می دارد، “سوسن” او را می نکوهد:
” اوه ! چه اضطرابی ! چه شاعرانه ! محتاج به مقدمه نبود. چرا آن قدر مرموز حرف می زنی؟ چرا زیر لفافه گفت و گو می کنی ؟ این عادت مردمان سه هزار سال پیش بود. لابد عشقت هم عشق افلاتونی است . . . متشکرم ولی آن قدر بدان که بچه ای . بچه ننه ! تو از درد عشق کیف می کنی، نه از عشق و این، درد ِ عشق است که تو را هنرمند کرده. این عشق، کشته شده. اگر می خواهی امتحان بکنی، من الآن حاضرم . این هم تختخواب ” (۱۷) .
“هدایت” در داستان خود به ترسیم جامعه ای در آینده ای دور می پردازد که حتی چنین دختر جوان، زیبا و باهوشی، فاقد آرمانی اجتماعی باشد و اگر به کار هنری هم می پردازد، تنها برای سرگرمی و وقت گذرانی است ، بی آن که هنرش غایتی داشته باشد؛ هنری که تنها بیانگر عواطف و غرایز سطحی او است:
” یک مجسمه ی بلند سه پهلو، جلو پرده ی مخمل خاکستری رنگی گذاشته شده بود. یک طرف زمینه ی آن، از دانه های برجسته ی شبیه تخم کرم ابریشم بود. میان آن، یک کرم بزرگ روی برگ توت مشغول خوردن بود و روی پایه ی زیرش نوشته شده بود : ” بچگی یا نادانی ” . طرف دیگرش، همین کرم در پیله، دور خودش را تنیده و اطراف آن شاخه و برگ درخت توت بود. زیر آن نوشته بود : ” تفکر یا عقل رسی ” و به پهلوی سوم آن، همان پیله به شکل پروانه درآمده و به سوی یک ستاره ی کوچک کوچک پرواز می کرد و زیر آن نوشته بود: ” مرگ یا آزادی ” (۱۵) .
این “کاردستی” بچگانه، طنزی از دوره های گذار آدمی از کودکی تا مرگ او است: روزگاری که آدمی چون شیرخوارگان، می خورد؛ دوره ای که چون کرم ابریشم به دور خود پیله می کشید و در خود و با خود می اندیشید و “محیط فضل و آداب” می شد و سرانجام، هنگامی که بی هیچ گونه تأثیری بر دیگران، چون پروانه به ناکجا آباد پرواز می کند. این برداشت مکانیکی و مادّی از انسان، تعبیری دراماتیک از همان تلقی مکانیستی “خیام” است :
آمد شدن تو اندر این عالم چیست آمد مگسی پدید و ناپیدا شد
۴. داستان علمی ـ تخیلی، نگرشی شناخت شناسانه دارد : “راجرز” و “استیونس” در مقاله ی مشترک خود از ” موارد شناخت شناسانه ” ۴۸ در “داستان علمی” یاد می کنند و می گویند این نوع ادبی جز ارجاع به ادبیات کلاسیک و گذشته، به جنبه های مبرم اخلاقی و شناختی نیز می پردازد و می خواهد نوع برخورد انسان را با علم و فن آوری نیز مشخص کند. با آن که جامعه ی صنعتی و سرمایه داری پیشرفته، اندیشه ها را همگون و یکدست می کند، نمی تواند از بروز اندیشه های متضاد، جلوگیری کند. “سوسنِ” ایرانی و “تد” آمریکایی، مانند هم نمی اندیشند و دیدگاه هایی متفاوت دارند. “سوسن” در قبال پیشرفت دانش، فن آوری و آنچه محکوم آن است، موضعی انفعالی و “تد” جهتگیری فعال دارد. یکنواختی زندگی و تنهایی چیره بر آدمیان در جامعه ی دو هزار سال بعد، “سوسن” را معتقد به این باور عمومی و رایج می کند که باید با تزریق این سرم به بدن، میل به تولید مثل را در خود از میان بردارد تا در دراز مدت، نسل آدمی به کلی از میان برود. دانشمندی که این داروی مهلک و کشتار جمعی را اختراع کرده است، می گوید :
” مدت بیست سال است که این سروم را روی آدم ها و جانوران آزموده ام و همیشه نتایج مثبت داده است ” (۲۳-۲۲) .
مرد جوانی که این سروم را روی خود آزموده است، به عنوان شاهد می گوید :
” من خیلی شهوت پرست بوده و همه ی وقتم را صرف این کار می کردم. بعد از استعمال ” س. گ. ل. ل. ” حالا دیگر از آن تهییج و میلی را که دلم مرا وسوسه می کرد، به کلی آزاد شده ام . من برای همین زن ( اشاره ) می مردم و علاقه ی من از راه شهوت بود ولی حالا فقط با هم رفیق هستیم اما نمی توانم بگویم بدبختم. برعکس، یک آسایش و آرامش مخصوصی در من تولید شده؛ مثل این است است که به میل و آرزوی خود رسیده ام ” (۲۲) .
“تد” با تز مرگ دسته جمعی، اختیاری و تدریجی و بی درد، مخالف است و تباهی عواطف عاشقانه و جنسی را برای جامعه، زیان آور می داند :
” من تو را برای عشق معمولی ـ آن طور که تصور می کنی ـ نمی خواهم . روحم نمی تواند از تو جدا بشود ” (۲۵) .
“تد” همچنان به تز “بقای روح” اعتقاد دارد و به “سوسن” می گوید :
” من به یک روح مستقل و مطلق ـ که بعد از مرگ تن بتواند زندگی جداگانه بکند ـ معتقد نیستم ، ولی مجموع خواص معنوی ـ که تشکیل شخصیت هرکس و هر جنبنده ای را می دهد ـ روح او است ” (۱۶) .
۵. در داستان علمی، گاه شور مرگ بر شور زندگی پیروز می شود : “کادن” ۴۹ به نقل از یکی از نویسندگان “داستان علمی ـ تخیلی” به نام “بریان آلدیس” ۵۰ می نویسد:
” داستان علمی، کوششی برای تعریف انسان و جایگاه او در جهانی است که در اوج پیشرفت علمی ما قرار دارد و در همان حال، وضع آشفته ی دانش (علم ) به جهان، حالتی “گوتیک” ۵۱ و “پسا ـ گوتیک” ۵۲ بخشیده است” (کادن، ۱۹۹۹، ۷۹۱) .
در “داستان علمی ـ تخیلی” اصول خشک علمی و فن آوری، دیگر جایی برای بروز عواطف انسانی و “شور زندگی” ۵۳ باقی نمی گذارد. غرور علمی یک پزشک باهوش، باعث می شود بتواند با پیوند آلی میان اعضای اجساد مردگان، مخلوقی بیافریند که هم دارای همان احساسات و غرایز آدمی است و می خواهد همسر و فرزندانی داشته باشد اما دکتر “فرانکشتاین” نمی خواهد این هیولای انسانی تکثیر شود. پس مورد انتقامجویی مخلوق خود قرار گرفته، تباه می شود. اگر مخلوق آدمی، می تواند خالق خویش را از بین ببرد، پس یقین باید داشت که دانشمند مغرور در جایی در خلقت خود، دچار اشتباه شده است. هیولایی که برای رهایی بشریت خلق شده بود، خود مایه ی بدبختی و تباهی می شود. پس چنین نیست که دستاوردهای علمی و فن آوری، به تنهایی بتواند خوشبختی بشر را تأمین و تضمین کند. دستاوردهای علمی، البته می تواند زندگی “سوسن” و “تد” را در جهت معاش، حیات مادّی و فراخی حال تأمین کند، اما چنین انسانی به خاطر نداشتن انگیزه های عالی تری برای حیات، باید در انتظار مرگ آینده ی خود باشد. سرومی که پروفسور “راک” اختراع کرده، نه تنها شهوت و کامخواهی را در مردم کاهش نمی دهد، بلکه وسیله ی دفع آن را هم خنثی می کند. تصویری که “هدایت” از جامعه پس از استفاده از سروم کذایی ترسیم می کند، به راستی دلهره آور است :
” یک جنون عمومی به مردم دست داد. همه ی مردم به اقسام گوناگون خودکشی می کردند. پروفسور راک نیز خودش را کشت و روی صفحه ی تله ویزیون ـ که روشن می شد ـ پوشیده شده بود از خودکشی ها ؛ حرکات جنون آمیز، کارخانه هایی که منفجر می شد؛ مردمی که در شهر دسته دسته فریاد می کردند . . . دختری که در اتاق خودش گل و عکس های شهوت انگیز جمع کرده بود و خودش را کشته بود ” (۲۶) .
۶. در داستان علمی، بیگانگاتی به نجات مردم برمی خیزند : به نوشته ی “کادن” در برخی از داستان های علمی، “زمینه” ۵۴ زیر تأثیر ورود یا حمله ی موجودات غریبه دگرگون می شود و آنچه را متعارف است، عوض می کند (۷۹۱). درست است که “تد” زیر تأثیر و به اغوای “سوسن” تسلیم او می شود و با ایجاد “زمینه” ای مجازی و ناخواسته در آغوش هم می میرند، کسانی که تن به وضع موجود نمی دهند و اصطلاحا ً “لختی ها” ۵۵ نامیده می شوند، بر ضد آنچه وضع موجود را تهدید می کند، می شورند؛ همه جا و همه چیز را به اختیار خود درمی آورند و از تباهی جامعه پیشگیری می کنند. “لختی” ها طرفداران محیط زیست، بازگشت به طبیعت نخستین و احیای شیوه هایی از زندگی فردی و اجتماعی هستند که امروزه به آنان “موج سبز” می گویند . آنان با چاره گری های دانشمندان برای تباهی اختیاری بشر با داروها و مواد شیمیایی گوناگون مخالفند و بازگشت به طبیعت و حیات طبیعی را چاره ی کار می دانند :
” در همین روز، طرف غروب بود که صدای همهمه و جنجال از دور بلند شد و گروه “لختی ها” با اندام ورزیده، رنگ های سوخته و بازوهای توانا وارد شهر “کانار” شدند و تا اول شب، همه ی شهر را بدون مقاومت گرفتند. وقتی که پنج نفر از لختی ها در را شکستند و وارد کارگاه سوسن شدند، هوای آن جا با روشناییی سرخ رنگ روشن بود. ساز شهوتی ملایمی مترنم و عطر شهوت انگیز و دیوانه کننده ای در هوا پراکنده بود. مجسمه ی حشره ی دمدمی “افه مر” ۵۶ جلو پرده ی خاکستری، خواب و بیدار می درخشید و جلو آن، تابوت بزرگ منبّت کاری شده گذاشته بودند که رویش نوشته بود: ” خواب عشق ” .
یکی از لختی ها جلو رفت و روی دکمه ای را که کنار تابوت بود، فشار داد. تابوت آهسته سه تا زنگ زد و درش خود به خود باز شد و بوی عطر تندی از همان عطر شهوت انگیز بیرون زد. لختی ها با تعجب به عقب رفتند، چون دیدند که در میان تابوت، یک زن و مرد لخت شبیه صورت مجسمه ی حشرات میان پارچه ی لطیفی مثل بخار در آغوش هم خوابیده بودند. لب هایشان به هم چسبیده بود و مار سفیدی دور کمر آن ها، چنبر زده بود ” (۳۰-۲۹) .
۷. داستان علمی ـ تخیلی، ساختارشکن است : “آدام رابرتس” ۵۷باور دارد که ” پدید شدن داستان علمی، ارتباط نزدیکی با جنبش “اصلاح طلبی پروتستانی” ۵۸ دارد (رابرتس، ۹). او معتقد است “داستان علمی” به عنوان شیوه ای خیالبافانه و در حال گسترش، تلقی مادی گرایانه ای را از ادبیات مطرح می کند که درست در نقطه ی مقابل تلقی مذهبی قرار دارد (همان، ۱۰). پس از پیشرفت هایی که در جهان شناسی نو در قرن شانزدهم حاصل شد، الهیات اندیشمندان پروتستان در این قرن دگرگون شد. معنی این گفته، این است که بر خلاف ادعاهای ارباب کلیسا “زمین” به اعتبار زادگاه حضرت “عیسی مسیح” دیگر مرکز منظومه ی خورشیدی و جهان تلقی نمی شد؛ بلکه جزئی بسیار کوچک از یک منظومه ی شمسی به شمار می رفت که خورشید در مرکز آن قرار داشت. پس، این پندار خطا که گویا خورشید باید به دور زمین بگردد، از میان رفت و جهان شناسی ایده ئولوژیک مسیحی به کلی دگرگون گردید و به تبع آن، اخلاقیات مسیحی نیز مورد تردید قرار گرفت. داستان علمی با توجیه عقلانی امور و با تکیه بر دستاوردهای علمی و فن آوری نو، مبانی نگرش اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی پیشین را بی اعتبار ساخت و به همین دلیل “داستان علمی” دیدگاهی پیشرو و فراـ مدرن دارد.
داستان علمی ـ تخیلی “هدایت” به خاطر ترسیم جهان در یک چشم انداز تاریخیی بسیار دوردست دو هزار ساله ی بعد، بسیاری از هنجارهای اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی کنونی را نفی می کند. وقتی “تد” از باور خود به “بقای روح” یا “عشق” سخن می گوید، “سوسن” او را به داشتن افکار “فاناتیک” ۵۹ و کپک زده ی قدیم منسوب می کند (۱۷-۱۶). “سوسن” باور دارد که چیزی به نام “روح” وجود ندارد. “روح”، “سایه” ی جسم نیست. با مرگ تن، نشانه ای از آدمی باقی نمی ماند:
” این فکر، از خودپسندی بشر سه هزار سال پیش است که دنیای موهومی، ورای دنیای مادّی برای خودش تصور کرده ولی بعد از آن که جسم معدوم شد، سایه اش نمی ماند ” (۱۶) .
“تد” نیز از “روح” برداشتی متفاوت با برداشت امروزه ما دارد که تصور می کنیم “روح” همان نفخه ی الهی است که در جسم خاکی آدمی دمیده شده است. او باور دارد که “روح” چیزی جز همان خواص فیزیکی و معنوی موروثی نیست و آدمی با انتقال همین کیفیات روانی و مادّی به فرزندان خود، درواقع “روح” خود را به آنان منتقل می کند (۱۶) .
” سوسن ” ، ایده ای به نام ” خدمت به جامعه ” را قبول ندارد :
” من از لفظ ” اکثریت ” و ” اقلیت ” و همچنین کسانی که مبتلا به “جنون خدمت به جامعه ” ۶۰ هستند و از این جور چیزها ، بدم می آید . خوب بود همین طور ناگهانی تمام می شدیم . من از چیزهایی که قبلا نقشه اش را بکشند ، بدم می آید و انگهی ، مرگ دسته جمعی ، بی مزه نیست ” (۱۵-۱۴) .
“سوسن” معرّف ذهنیت مادّی و طرفدار ارزش های علمی و فن آوری جامعه ی آینده است. اندیشه ی مکانیکی و “خیام” وار او، بر “اصل لذت” و بهره جویی از “شکار لحظه ها” و بهره جویی از “دم” استوار است :
” کیف های بهتری هست: کیف تنبلی، کیف عشق، کیف شب های مهتاب. آیا این ها بهتر نیست؟ باید دم را غنیمت دانست. گیرم که بشر هم بود. بعد از آن که ُمردیم، چه اهمیتی دارد که یادگار موهوم ما در کلّه ی یک دسته میکروب ـ که روی زمین می غلتند ـ بماند یا نه و از کارهایمان، دیگران کیف بکنند یا نکنند ؟ ” (۱۶-۱۵)
۱.Wikipedia
۲. Science fiction
۳. Imaginative
۴. Setting
۵. Literature ideas
۶. Fantasy
۷. Subgenres
۸. Themes
۹. Damon Knight
۱۰. Mark C. Glassy
۱۱. Pornography
۱۲. Robert A. Heinlein
۱۳. Age of Reason
۱۴. Gulliver’s Travels
۱۵. Jonathan Swift
۱۶. Micromègas
۱۷. Voltaire
۱۸. Voyage au centre de la Terre
۱۹. Le Tour de la Lune
۲۰. Vingt mille lieues sous les mers
۲۱. Jules Verne
۲۲. Frankenstein
۲۳. Mary Shelley
۲۴. The Time Machine
۲۵. Herbert George Wells
۲۶. John W. Campbell
۲۷. Astounding Science Fiction
۲۸. Futurists
۲۹. Isaac Asimov
۳۰. Damom Knight
۳۱. Golden Age of Science Fiction
۳۲. William S. Burroughs
۳۳. William Gibson
۳۴. Arthur C. Clarke
۳۵.The Modern Prometheus
۳۶. Allusion
۳۷. Zeus
۳۸. Pitecanthrope
۳۹. Serum Gegen Liebes Leidenschaft
۴۰. Auto radio electrique
۴۱. Automates
۴۲. Ploto
۴۳. Republic
۴۴. Utopia
۴۵. Studio
۴۶. Elastique
۴۷. Ted
۴۸. Epistemological questions
۴۹. Cuddon
۵۰. Brian Aldiss
۵۱. Gothic
۵۲. Post- Gothic
۵۳. Eros
۵۴. Setting
۵۵. Naktkulturler
۵۶. Ephemère
۵۷. Adam Roberts
۵۸. Protestant Reformation
۵۹. Fanatic
۶۰. Social service mania
منابع:
بی نیاز، فتح الله. درآمدی بر داستان نویسی و روایت شناسی: با اشاره ای موجز به آسیب شناسی رمان و داستان کوتاه ایران. تهران: انتشارات افراز، چاپ دوم، ۱۳۸۸.
تسوجی تبریزی، عبداللطیف. هزار و یک شب. تهران: انتشارات هرمس، ۱۳۸۳.
ستاری، جلال. چهار سیمای اسطوره ای: تارزان، درکولا، فرانکشتاین، فاوست. تهران: نشر مرکز، ۱۳۷۶.
هدایت، صادق. سایه و روشن. تهران: انتشارات جاویدان، ۱۳۵۶.
Cuddon , J. A. ( Revised by C. E. Preston ). Dictionary of Literary Terms & Literary Theory. Penguin Books, 1999.
Marg Gilks, Paula Fleming, and Moira Allen (2003). “Science Fiction: The Literature of Ideas”. WritingWorld.com.
Del Rey, Lester (1979). The World of Science Fiction: 1926–۱۹۷۶. Ballantine Books.
Knight, Damon Francis (1967). In Search of Wonder: Essays on Modern Science Fiction. Advent Publishing, Inc.
Glassy, Mark C. The Biology of Science Fiction Cinema. Jefferson, N.C.: McFarland, 2001.
Rod, Serling. The Twilight Zone, “The Fugitive”, ۱۹۶۲.
Heinlein, Robert A.; Cyril Kornbluth, Alfred Bester, and Robert Bloch (1959). “Science Fiction: Its Nature, Faults and Virtues”. The Science Fiction Novel: Imagination and Social Criticism. University of Chicago: Advent Publishers..
Roberts, Adam. The History of Science Fiction. Houndmills and New York: Palgrave, 2006.
Rogers, Brett M. and Stevens, Benjamin. Classical Receptions in Science Fiction. Classical Receptions Journal, ۲۰۱۲, Volume 4 Issue 1, pp. 127-147.
Wikipedia: the free encyclopedia, Science Fiction.
۷ لایک شده