من مرگ خودم را دیده ام
زنی بود با موهای بلند، با انگشت های بلند
افتاده وسط خیابان
خون بلندی از سینه اش رفته بود/ لخته بر پیراهن
خون بلندی از دهانش رفته بود/ لخته بر آسفالت
.
آن ها به مرگ بلند من خندیدند…
.
قطعه شعر بالا برگرفته از مجموعه ی «تناهی» سروده ی «روزبه سوهانی» است. مجموعه ی فوق شامل سه بخش «بهشت»،«برزخ» و« دوزخ» می باشد.
مجموعه ی «تناهی» سروده ی «روزبه سوهانی» در سال جاری توسط انتشارات مروارید در هشتاد و چهار صفحه منتشر شده است.
آدم ها آرام آرام به یکی از میلیون ها مدار زندگی عادت می کنند، درست مثل سیاره ای که در یک منظومه برای همیشه گرفتار شده باشد. بعد از آن روزها پشت روزها و سال ها پشت سال ها و اسم این دور باطل می شود تقدیر. تا پیش از غروب بارانی سه شنبه، اول دی ماه ۱۳۸۸ من هم به مدار خودم عادت کرده بودم…
کتاب «تناهی» سروده ی «روزبه سوهانی» توسط انتشارات مروارید در سال جاری با تیراژ پانصد و پنجاه نسخه روانه ی بازار کتاب شده است.
حضور خواندن این مجموعه شعر را توصیه می نماید.
«تناهی» را از کتاب فروشی ها بخواهید.
۱ مرتبه لایک شده