دو شعر از نسترن بشر دوست
ناباوری
باور نمی کنم،
بادی که از موهای تو گذشته
جایی را ویران کرده باشد،
در جایی دور،
رنگ لب های تو،
از تمشک ها بگذرد
بنشیند روی پیراهن یک سرباز،
و صبحی که در فکر تو هستم،
پدرم بمیرد،
باور نمی کنم.
با این همه
تو از دوستت دارمِ من
تعجب نمی کنی!
چمدان
می گذارم تخت،
به خواب بعدازظهر اَش ادامه دهد
و باد
هر طور دل اَش می خواهد
پرده را به بازی بگیرد.
می گذارم گل های ساعت ۳ عصر
شبیه گل های خیسِ ساعت ۹ دیشب نباشد
تنها،
نگرانِ زیپِ چمدان اَم هستم
که بسته نمی شود.
۱۷ لایک شده
6 Comments
محمد محمودی
نسترن بشردوست شاعریست که از سالها پیش با شیوه ی نگارش و زبان شعری اش آشنام. و همواره از خواندن آثارش لذت برده ام . اما ورای لذت، آنچه مرا بیش از پیش سر ذوق می آورد این است که حضور این شاعر در مرحله ی چهارم شعری ، شعری هویت دار و رو به یگانگی ؛ را احساس می کنم.
می گذارم گل های ساعت ۳ عصر
شبیه گل های خیسِ ساعت ۹ دیشب نباشد…
نسترن بشردوست
درود جناب محمودی. لطف دارید
عرفان محمدی
بهتون افتخار می کنم خیلی زیبا بود.
نسترن بشردوست
عرفان عزیز ، ممنون از مهرت
رامین
سلام
ممنونم.لذت بردم.
هوشنگ روشنی
خانمِ نسترن بشردوستِ گرامی!
در صورتِ تمایل به دریافتِ آثاری از بهرام حیدری، لطفاً با من که دوستِ قدیمیِ ایشانَم، تماس بگیرید. هوشنگ روشنی