آوای مرگ۱
یک روز
در پیراهنی که پوشیده ای خواهی مرد
و بوی تنت را
صابون خواهد برد
و دندان ها
سال ها بعد از ریختن گوشت تنت
لبخند خواهد زد.
آوای مرگ ۲
عاشقان رستاخیز
که سفته ای لای کفن آن ها بود
و نگران بی بیِ خشت که به خواب می رفت
در رطوبت کافور تن شان.
آوای مرگ ۳
دلم می خواهد شعری بنویسم
هنگام که خفته ام
در تابوت
و من دوباره زاده خواهم شد.
آوای مرگ۴
از این منظومه روزی خواهم رفت
میهمان خسته ی راه شیری خواهم شد.
* برگرفته از کتاب واقعیت رویای من است/ بیژن نجدی/ نشر مرکز ۹۲
۸ لایک شده