جهانی آشنا پیشنهادی تازه ارائه میکند
نگاهی به کارنمای آثار هومن نصیری با عنوان «من خودم را پوشیدم» در گالری گلستان
کیوان خلیل نژاد
تذکر: متن زیر پیش از این در مجله ی «تندیس» به چاپ رسیده است و بنا به انتخاب تحریریه ی حضور، به خوانندگان عزیز تقدیم می گردد.
«حجم ها و مجسمه ها از چارچوب بیرون پریده اند، آزادترند، و به رویای پرواز نزدیک تر. این پرنده های همیشه بیدار که بارها با تکنیک های مختلف ساخته شده اند هر بار رهاتر، ساده تر و گاهی هیچ می شوند؛ هیچ برای بودن و هست شدن.» آن چه خواندید بخش میانی از استیتمنت کارنمای من خودم را پوشیدم است که مهرماه و آبان ماه امسال در گالری گلستان برپا بود. این بخش از نوشتار با وجود تاثیر پذیرفتن از شاعرانگی که تمامی بستر متن را تحت تاثیر خود قرار داده تنها بخشی از آن است که درباره ی این کارنما با مخاطب صحبت می کند باقی متن می تواند با تغییر نام درباره ی هر هنرمند دیگری صادق باشد.
تا اینجا می دانیم حجمی از چهارچوب دوبعدی تصویر بیرون پریده است. هنرمند در این مجموعه نسبت به کارنماهای پیشین خود پیشنهاد تازه ای پیش روی مخاطب قرار داده است. به کمک مرز های واقعیِ محدوده ی شکل، عنصری از جهانِ پیشین آثار ترسیمی هنرمند بدن مند شده یا دست کم مخاطب شاهد صورتِ فعلیت یافته ی یک تجربه است.
صورت هایی (فرم) که اندام پرنده را در ذهن مخاطب یادآور می شوند را می توان به سادگی یکی از تکرارشونده ترین عناصر جهان هومن نصیری دانست. لحن بصری شخصی او پیش تر این فرم ها را در غالب کلیت هایی استیلیزه شده و هندسی به کمک ضربه قلم موها تشخیص پذیر می ساخت. پرنده های او پیش از این در فضای دوبعدی تابلوها چون توده هایی از سنگ بر فراز پاهای برافراشته و ستون مانندشان ایستاده بودند. ضربه قلم موها در آثار هنرمند پدیدآورندگان شکل هایی هستند که در بیشتر موارد به سمت کشیدگی سوق پیدا می کنند. در اینجا خط در مقام نشانی کشیده و باریک بروز و ظهور یافته است. پیش از اتفاق این مجموعه یعنی کنده شدن پرنده ها از صفحه نقاشی در هم تنیدگی خطوط بدن پرنده را در مجموعه های پیشین هنرمند به جسمی صلب تبدیل می کرد. خطوطی بیان گرا با شوقی مدام برای حرکت، پرواز را برای پرنده به امری درونی تبدیل کرده بودند. این بار اما ترکیبی از بریدن، سوراخ کردن و اندکی تغییر حالت شکل ها را به وجود آورده است. کناره های اصلی، با روش برش دقیق، ورقه های فلزی را به اشکال اولیه تبدیل کرده اند. تمامی کناره های ثانویه پیرامون حفره ها را نشان می دهند. خط همچنان تعریف ترسیمی خود را حفظ کرده، نشانی است که در یک راستای خاص کشیده شده تا آن جا که به گسیختگی انجامیده است. فلز سرد بریده شده با رنگ آبی تیره که سردی را تشدید می کند بر بلوک های سیمانیِ حاضر و آماده ای قرار گرفته است.
تفاوت بنیادین مجسمه با هنرهای ترسیمی در وجود بعد سوم است. عمق یا بیرون زدگی سبب می شود اثر هنری به طور کامل تحت سیطره ی فضای پیرامونش قرار گیرد. عمق احساس عمیق تری از واقعیت را بیان می کند. مجسمه نسبت به تابلو سطح کم تری برای اتکا دارد پس چیزی را نمی پوشاند و تمایل بیشتری برای مواجهه ی چند جانبه ی مخاطب از خود نشان می دهد. مفهوم مجسمه را می توان در دو مؤلفه ی صورت و فضا تعریف نمود. در حجم های این مموعه پرنده ها، صورت و بلوک های سیمانی فضا را سامان می دهند. آن ها حجم های ایستایی خجالتی اند که به نقاط دید متعدد تن نمی دهند. آن ها فضا را در میان نمی گیرند و وسعت آن را محدود نمی کنند بلکه خود را در میان فضا قرار می دهند. آن چه بر فراز بلوک های سیمانی قرار گرفته است صورت های پهلونمایی است که نیم رخ موضوع را نشان می دهد. نمای روبروی آن ها با آن چه از جانب نمایش می دهند قابل قیاس نیست. از روبرو صفحات تیز حالت دهی شده فضا را بخش می کند. شکل فضا را تقطیع کرده است از روبرو با کم ترین سطح مداخله گری بر فضا مواجه هستیم. دو نیمه ی فضا در مجاورت اثر با همان کیفیت پیشینی خود بسط و استمرار می یابد. کیفیت های محدب و مقعر کم تر در صفحات فلزی به چشم می خورد و حفره های درون آن ها دریچه های اتصال دو فضای پیرامون پرنده اند تهی در مقام گذرگاه با پُر هم ارزش قرار گرفته است.
پرنده ها به تصاویر نمایش سایه بازی شبیه هستند. مفتول پیچ و تاب خورده ی پیرامون شان هم زمان شوق پریدن و میله های قفس را به ذهن می آورد. در این جا نیز همچون تصاویر پیشینی هنرمند پنجه ها بیش از بال ها و پرها قدرت مند و تاثیرگذار تجسم یافته اند. در کارنماهای پیشین این اندام های نیرومند گاه ستون های مکعب شکلی را زیر سیطره داشتند همچنین با مستطیل های میان تهی و کتیبه مانندی نیز روبرو بودیم. در این جا از ترکیب این دو عنصر بلوک هایی خود بسنده و مستقل تجسم یافته اند. این بلوک های سیمانی به واسطه ی داشتن درون، بیرون، رویه و سطح در عین سادگی تندیس هایی نیرومند هستند که هم فضا را اشغال می کنند و هم زمان آن را در پناه تهی های مکعب شکل خود قرار می دهند. دیالکتیک موجود میان پرنده های مسطح در مقام اشکالی که کم ترین مداخله را با فضا دارند در برابر احجام تندیس گونه ی زیر پاهای شان از وجه دیگری نیز قابل بررسی است. فقدان حجم در بدنه ی پرنده و ایجاد شیارها و سوراخ های متعدد روی آن احساس سبکی، ریتم و حرکت درونی را القا می کند اما بلوک های سیمانی در عین تهی بودن نمایندگان سکون و سنگینی اند.
۳ لایک شده