سه شعر از نسترن بشر دوست
۱
در بهار اگر
با تو آشنا می شدم
بین آن همه شکوفه
شکوفه های لب هایم را نمی دیدی
ما اما
پاییز به یک دیگر برخوردیم
تو
پاهایت روی برگ های زرد بود
من
گل سرخ روی زخم ات را بوسیدم
۲
پیش ترها
کودکان در گهواره هاشان می مردند
کمی بعد
اجسادشان در روزنامه
ورق ورق شد
به تلوزیون راه یافتند
حالا می میرند در
فرقی نمی کند در کجا
لپ تاپ، موبایل
زوم و زوم بک می شوند
این امکاناتی ست
که بشریت به آن ها داده
بشریت در حال پیشرفت است!
۳
نفس ام را
روی آینه ی دستشویی
انگشت ام را
روی فرچه ی توالت
پوست ام را
روی ملحفه ی چرک مُرده
ترشح ام را
روی قالی تاخورده
لَش تن ام را
روی کاناپه ی پیش فروش به سمساری
جا می گذارم.
تنها
سردردم را
بر می دارم و می روم
از یادگاری های من خاطره بساز
کنار املت و پیاز هر روزه ات.
۳ لایک شده