مهدیسا دباغیان
بابی بکر[۱] در سال ۱۹۹۱ در تنسی[۲] متولد شد و در نشویل آمریکا مشغول به کار و زندگی است. او عکاسی و مجسمه سازی را بطور رسمی در دانشگاه بلمونت آموخت.
بکر عکاسی ست که تصاویر عجیب و غریبش را با یک روش دراماتیک و مینیمال ثبت می کند. عکسهای مفهومی او حسی سوررئال دارند و اندیشه را در مخاطب برمی انگیزند. اغلب عکسهای او زمینه ای سفید یا سیاه دارند.
بطور عمده آثار بابی بکر، عکاس نشویلی، جهانی را منعکس می کند که در آن واقعیت با غیر ممکن ها بوسیله مرزهایی شکننده در هم تنیده شده است. و این امر، تجربه ویژه و حالت خاصی را در مخاطبش برای خارج از انتظار بودنِ آنچه که با آن مواجه می شود، ایجاد می کند.
چشم انداز سیاه و سفیدی که در اغلب آثارش دیده می شود، کنتراست بصریِ تاثیر گذاری را ایجاد می کند. ایجاد کشمکش های بصری، بوسیله هایلایتِ نقاط اتصال و احساسِ ترس و اسارت از همه و هیچ چیز، نور و تاریکی، مرگ و تولد دوباره، از دست دادن هویت و کشف دوباره خود، به صورت شیوه ای قدرتمند در آثارش نشان داده می شود و این امر اغلب از طریق قرار دادن هوشمندانه هندسی و دوگانگی آبجکت ها صورت می گیرد. ارائه عالی و برانگیزاننده تفکر و تامل از ویژگی دیگر عکاسی بابی بکر است. وی با عکاسیش ماهیت موقعیت و شرایطی را که قصدِ بازنمایی آن را دارد ، ثبت میکند و در عکس هایش نمایش می دهد. و بواسطه سادگیِ نهفته در سبکش، پیچیدگی معنایی و محتوایی اثارش را بازگشایی می کند، تا ادراک و دریافت آن ممکن شود. در مجموعه “History” اش ، او خودش را بعنوان یک تکه از مجموعه در کنار صحنه های مینیمالی که طراحی می کند قرار می دهد به امید اینکه با این طریق سناریوهای شدید احساسی را برای مخاطبانش بیافریند.
به عبارت دیگری می توان مجموعه اش را “His-story”, نامید، یعنی مجموعه ای که داستانهایش را با نشانه هایی فردی از رویدادهای زندگی اش بنمایش می گذارد. بعنوان یک فرد ناشناس در آثارش ایفای نقش می کند و در دیوار روانشناسی به دام میفتد و بدین ترتیب تا حدودی آثارJee Young Lee را به دهن می آورد. Becker میراث سو استفاده یا تجاوز را- چه روانشناختی، چه جنسی یا حسی- در زمینه ی خانوادگی بررسی می کند و در این بررسی ها در تصاویری که خلق می کند، سر اغلب بصورت پوشیده شده است.
آنچه که بازنمایی می کند یک alter-egoاز هنرمند، یا یک آرکی تایپ از مردسالاری، یا یک فیگور خانه دار در میان نسل هاست. همه این آثار دارای احساسات شدیدی از نمایش و عاطفه است. او اینها را در عکس های بزرگی به نمایش می گذارد و نیز میتواند بازنمایی تجسمی ِ مفاهیم پریشانیِ اخلاقی را در آثارش دید. تصاویر میان حیرت و سوررئال ؛ داستان های مربوط به تعامل و انزوای انسان؛ کشف و حتی انعکاس خود را بیان می کنند .
همه آنچه که تا بدینجا آمد مشخصه های کلی ای بود که در آثار این هنرمند می توان یافت تا تقریب به ذهنی باشد برای ادراک بهتر تصویر مورد نظر.
توصیف اثرمورد نظر:
آنچه در تصویر مورد نظر،مشاهده می شود، حجم خالی یک اتاق است که آینه ای در آن و بر روی دیوار قرار گرفته که یک مردی در مقابل آینه است و تصویری که از مرد در آینه دیده می شود، نه تصویر چهره اش که در مقابل آینه است، بلکه تصویر پشتِ مرد است که ما به عنوان مخاطب شاهدش هستیم.
شُره ای از رنگ را در پایین آینه می بینیم که بر روی دیوار زیر آینه نمایان است. آینه ی موردنظر قابی کلاسیک با نقوشی برجسته و به رنگ سیاه دارد. طیف رنگی که در این تصویر شاهد آن هستیم از سفید تا مشکی است. در واقع سفید، مشکی، طیفی از طوسی و نه هیچ رنگی دیگر. وضعیت قرار گرفتن مرد در مقابل آینه با قامتی صاف و بصورت خبردار است. یک کلاه لبه دار مشکی بر سر دارد و سایه ای از مرد بصورت نیمه جان بر روی دیوار نمایان است. گویی مرد چیزی در دست چپ خود دارد و دست راستش را در جیبش فرو برده است. حالت پرانتزی پا در وضعیت فوق نمایان است و بنظر میرسد مرد مقابل آینه به تصویر پس سر خود در آینه می نگرد.
به نظرمیرسد آنچه در این تصویر می بینیم تلفیقی است از چند سبک که اندیشه و احساس خالقش آن را تغذیه می کند. و این سبک ها عبارتند از هنر مفهومی ، مینیمال و سوررئال، که برای درک بهتر به توضیح مختصری از هریک می پردازم.
هنر مفهومی
بر طبق خوانش دقیق تاریخی ، اصطلاح هنر مفهومی به جنبش هنری ای اشاره دارد که اوج آن بین سالهای ۱۹۶۶تا ۱۹۷۲ بوده است. صرفنظر از تلاشی که صورت گرفت تا هنر یکبار برای همیشه از الگوی مدرنیستی رها شود ،هنر مفهومی به دنبال غلبه بر دورنمایی بود که در آن هدف اصلی هنر خلق چیزی زیبا یا به لحاظ زیبایی شناسانه خوشایند بود. به زعم اولین هنرمندان مفهومی، هنر اگر ما را به فکر کردن وا ندارد چیزی زائد است
ویژگی بی اندازه فردی ِ کاوش فکری ای که هنر مفهومی ما را به آن بر می انگیزد، همواره چنان بوده است که هر تلاشی برای مشخص کردن وجه مشترک خاصی به غیر از این نگاه و رویکرد کلی به هنر، هنر آفرینی و به طور کلی جامعه، پیوسته در به دست دادن خود ذات آن با شکست مواجه می شود..
چنانچه دست نیافتننی و گریز پا بودن را جزء ذات هنر مفهومی بدانیم، علیرغم عدم قطعیتی که درباره ماهیت هنر مفهومی وجود دارد، چه بسا بتوان چند ویژگی و هدف کلی را بعنوان اصولی بنیادین برای هنر مفهومی در نظر گرفت :
هنر مفهومی پیش و بیش از هر چیز شهودهای ما را در خصوص آنچه می توان هنر بشمار آورد و اینکه نقش هنرمند دقیقا چه باید باشد به چالش می کشد. شیوه خاصی که هنر مفهومی به کند و کاو در مرزهای اثر هنری می پردازد، پرسشگری در این خصوص است که قلمرو امر هنری کجا پایان می یابد و قلمرو سودمندی کجا آغاز می شود.
در هنر مفهومی اثر هنری نوعی روند است نه شیئی مادی و در این مقام چیزی نیست که بتوان آن را صرفاً با دیدن، شنیدن یا لمس کردن محصول پایانی این روند درک کرد. بنابراین مفهوم عاملیت در هنر آفرینی فوق العاده مورد تاکید قرار می گیرد. در موارد بسیاری هنرآفرینی و اثرهنری یکی می شوند. زیرا آنچه طلب می شود یکی انگاری مفهوم اثر هنری با فعالیت مفهومی هنرمند است.
ویژگی دیگری از هنرمفهومی که رنگ و بوی بازنگرانه دارد، نحوه ای است که این هنر خود را هنر ذهن می نامد نه هنر حواس. هنر مفهومی رسانه های هنر سنتی را رد می کند، زیرا اثر هنری را در ساحت ایده ها قرار می دهد نه در ساحت اشیاء. از آنجا که در هنر مفهومی روند مهم تر از ماده فیزیکی است و از آنجا که هنر باید به پرس و جوی فکری و تامل بپردازد، نه به زیبایی و لذت زیبایی شناسانه، گفته می شود که اثر هنری ایده ای در بطن اثر مورد نظر است. در واقع در هنر مفهومی، هنر بر مادیت یافتنش تقدم دارد و در نهایت در عاملیت هنرمند ریشه دارد و بدین ترتیب کمتر احتمال می رود که هنر نهادینه باشد. و این ادعای یکی انگاری اثر هنریِ مفهومی با ایده ای که زیربنای آن است، با نشاندن هنرمند در جایگاه متفکر و نه سازنده شی نقش وی را مورد تغییر قرار می دهد و مستلزم بازنگری در ادراک اثر هنری است و چنان عمیق هنر را با ایده و مفاهیم پیوند می زند که تمایز گذاری میان حوزه هنر و اندیشه دشوار می نماید.
بازنمایی موجود در هنر مفهومی عموما معنایی است و نه تصویری. یعنی هنر مفهومی می خواهد دربردارنده و ناقل معنایی قوی باشد نه اینکه صحنه، شخص یا رویدادی را تصویر کند. البته باید در نظر داشت گاهی هنر مفهومی از اثری که بازنمایی تصویری است به این معنا که قصدی در کار است، استفاده می کند
مینیمالیسم
بهره گیری از تصاویر آرام، متمرکز ساختن کادر در عناصر اصلی برای خلق ترکیبی بی نقص، صراحت بیان و سادگی از ویژگیهای عکاسی مینیمالیستی است. این سبک از عکاسی با طرح یک چالش با تنطیم یک یا دو عنصر و حذف تمام اضافات در کادر به بیان یک موضوع و پیام می پردازد.
در تعاریف آمده است که اساس هنر مینیمال خلاصه گرایی در فرم و تاکید بر محتوا ی اثر است و پیش از آنکه به احساسات شخصی و بیان آنها علاقه مند باشد، سعی دارد از قوانین فیزیک و ریاضی و استعاره و نشانه در خلق آثار استفاده کند.
بنابراین می توان عنوان کرد که مینیمالیسم یک مکتب هنری است، که اساس آثار و بیان خود را بر پایه سادگی بیان روشهای ساده و خالی از پیچیدگی معمول فلسفی و یا شبه فلسفی بنیان گذاشته است.
سادگی و ایجاز، تکرار و سریال گونه بودن، کاهش شی به اشکال اصلی هندسی، دقیق، خشک و با کناره های تیز و استفاده از فرمهای واحد، استفاده از رنگهای عموماَ سرد و صنعتی، نفی مفاهیم عمیق فلسفی، سیاسی و اجتماعی، نفی هر گونه تاریخ گرایی و تاکید بر ادراک مستقیم، یکباره و کلی، مواجهه بیننده با شی، از نکات قابل توجه ی این سبک از عکاسی است.
می توان گفت عکاسی مینیمالیستی چالشبرانگیز است و قدرتِ گرفتن توجه زیادی را از بیننده دارند، که این قدرت ناشی از تکنیک های مختلفی است که این سبک با خود و در خود دارد. مثلاً در عکاسی مینیمالیستی برای تاکید بر روی یک سوژه یا قسمت کوچکی از عکس، گاهی از کم کردن عمق میدان بهره می برند.
سوررئالیسم
به عقیده سوررئالیست ها هر چیز که در مغز انسان می گذرد (در صورتی که پیش از تفکر یادداشت شود)، مطالب ناآگاهانه، حرفهای خود به خودی (که بدون اختیار از دهان بیرون می آید) و همچنین رویا جزء مواد اولیه سورئالیسم به شمار می رود. سورئالیست ها می گویند بسیاری از تصورات و تخیلات و اندیشه های آدمی هستند که انسان بر اثر مقید بودن به قید اخلاقی و اجتماعی و سیاسی و رسوم و عادات از بیان آنها خودداری می کند و این تصورات را به اعماق ضمیر پنهان خویش می راند. این قبیل افکار و اندیشه ها و آرزوها غالباً در خواب و رویا و در شوخی ها و حرف هایی که از زبان انسان می پرد تجلی می کند و سورئالیستم طرفدار بیان صادقانه و صریح این قبیل افکار و تصورات و اوهام و آرزوها است. سورئالیست ها فعالیت اصیل انسان را همان فعالیت رویا مانند ندای درونی دنیای ناخودآگاه می دانند. یکی از تکنیک های سورئال transformation است، به معنی تبدیل چیزهایی که میشناسید به چیزهای غیرعادی. در این سبک قوانین طبیعت وارونه میشوند اما اینها در یک فضای طبیعی که ریزه کاری ها در آن رعایت میشوند ساخته میشوند. این سبک به فرای واقعیت گرایش دارد و خارج از هرگونه قاعده هست. در این سبک هنرمند بدون هیچ زمینه ی فکری قبلی که به قاعده یا قانون خاصی مرتبط باشد یا استوار بر منطق خاصی باشد، آثار را خلق میکند. یکی دیگر از تکنیک ها Dislocation است ، یعنی موضوعات در جایی که نباید باشند قرار میگیرند. تکنیک دیگر Collaboration یا ترکیب اشیا مختلف با یکدیگر است.
در سورئالیسم هدف هنرمند اینست که یک واقعیت تازه و مطلق در بیاورد، به عبارت دیگر واقعیت و رویا را به هم بیامیزد “واقعیتی برتر از واقعیت” بیافریند. از مشهور ترین هنرمندان سورئالیست، “سالوادوردالی” و “رنه ماگریت” هستند.
ردپای سبک های مینمالیسم ، سوررئالیسم و هنر مفهومی در اثر بابی بکر:
تصویر درون آینه خارج از انتخاب مخاطب بازنمایانیده شده است و این اولین جرقه اندیشیدن را در ذهن مخاطبانش ایجاد می کند. پیش تر به پوشانیدن سر همه آثار موجود در مجموعه “History” اشاره کردیم، اثر مورد بررسی هم در این مجموعه جای دارد و بنوعی این خارج از انتظار بودن تصویر درون آینه و پنهان ماندن صورت کارکتر تا حدودی در راستای همان ویژگی قرار گرفته است. همانطور که در تعریف هنر مفهومی بیان شد، ذات این اثر هم چنان دست نیافتنی و گریز پا می نماید که بنظر میرسد علیرغم کشمکش فراوانی که به واسطه این خارج از انتظار بودن تصویر در ذهن مخاطب انجام می شود، نتیجه اصیل و قطعی ای که بر سر آن اشتراکی حاصل شود بدست نمی آید.
اما چنانچه طراحی صحنه و کارگردانی ان توسط خالق اثر را امر هنری بدانیم شاید بتوان گفت اجرای این طراحی و در راستای رسانیدن ایده و مفهومی که در ذهن شکل گرفته و انتقال آن به مخاطب قلمرو سودمندی را بتوان لحاظ کرد و از این حیث می توان گفت این مرز جدا ناشدنی است.
خلوت بودن تصویر و سرمای ناشی از رنگ طوسی و فضای حاکم و حضور آبجکت های مورد نظر و حذف ابجکت های بی ربط و اضافی،تا کید بر معنا و محتوا به کمک خرق عادتی که در آینه شاهدش هستیم، تو جه زیادی را در مواجهه با تصویر از مخاطبش جلب می کند که از مشخصه های بارز مینیمالیسم در تصویر است.
چنانچه آنچه که در آینه می بینیم ذهنیت کارکتر مورد نظر در مواجهه اش با آینه باشد که نقاش آن را به تصویر کشانده ، در اینصورت، واقعیت برتری بازنمایی شده است که ذهنیات را مقدم بر عین می داند و این واقعیت برتر ما را به سور رئالیسم می رساند. اما فارغ از این همه آنچه تامل برانگیز است، رنگِ شُره کرده از آینه ای است که متفاوت و خارج از انتظار عمل کرده است. این خود جای بسی تامل دارد …
منابع:
تجزیه و تحلیل آثارهنرهای تجسمی. چارلز جنسن. ترجمه بتی آواکیان.
نقدهنر . تری برت. ترجمه کامران غبرایی.
هنر مفهومی و دست ساخته. دانشنامه فلسفه استنفورد. انتشارات ققنوس.
نقدعکس( درآمدی بر درک تصویر). تری برت. ترجمه اسماعیل عباسیو کاوه میر عباسی. نشر مرکز.
[۲] تِنِسی یکی از ایالتهای جنوبی آمریکا است.
۳ لایک شده
One Comment
نیرومند
ممنون از گروه ادبی حضور و خانم دباغیان…استفاده کردم