خاقانی و هجو رشیدالدین وطواط
عبدالرضا قنبری
چکیده:
تعارضات شاعرانه و هجوگوییهای متقابل شاعران به خاطر اختلاف سلیقۀ ادبی و فکری و سیاسی و شخصی و…سابقهای بسیار قدیمی دارد. ظاهراً شاعرجماعت به دلیل احساساتی بودن استعداد بیشتری دارند که به دلیل مسایل مختلف، از جمله مباحث زودگذر شخصی، تحریک شوند و زبان به هجو یکدیگر بگشایند. در دیوان خاقانی شروانی مهاجاتی را مشاهده می کنیم که چند هجو مربوط به هجو رشیدالدین وطواط است.صرف نظر از ساختار کلام و زیبایی بیان شاعر ، این اشعار نشان از مرودات شاعر آذربایجان با ادیب بزرگ خراسان دارد. دراین مقاله ،که به شیوه سند کاوی اطلاعات خود را فراهم، و به شیوه توصیفی ،تحلیلی و توضیحی آن ها را ارائه کرده ،تلاش کرده ایم با ارائه توضیحاتی درباره هجویات خاقانی و متقابلا تفکرات رشید الدین وطواط ، به علت یا علل این هجویات بپردازد.
کلید واژه ها: خاقانی ، وطواط ، هجو در شعر فارسی ، شعر خاقانی.
مقدمه
۱-۱-هجو چیست؟
هجو و هجا از مصدر “هجا، یهجو، هجواً” عربی گرفته شده و درمعنی واژگانی؛ برشمردن معایب کسی و به تمسخر گرفتن عیبها و نقص های کسی، نکوهیدن و سرزنش کردن، مذمت و بدگویی از کسی و لعن و نفرین به منظور تحقیر و تنبیه از روی غرض شخصی و آن ضد مدح است.
هجو در اصطلاح ادبی ، به نوعی شعر غنایی اطلاق میشود که بر پایهی نقد گزنده و دردانگیز بنا میشود و گاهی به سر حدّ دشنام یا ریشخند مسخرهآمیز و دردآور میانجامد. به بیان دیگر، هرگونه تکیه و تأکید بر زشتیهای وجود یک چیز ، حقیقی یا غیر واقع هجو است .هجویه، یا هجونامه نیز، شعر یا نثری است که بر پایهی هجو و دشنام کسی باشد
مهاجات نیز هجویههای شاعران برای یکدیگر است، از جمله مهاجات ابوالعلاء گنجوی (قرن ششم) و شاگرد او و نیز مهاجات خاقانی شروانی و رشیدالدین وطواط (متوفی ۵۷۳ ق) بسیار معروف است.
۲-۱- انواع هجو:
و هجو از نظر صراحت در معنی یا پوشیدگی به دو نوع هجو ؛ مستقیم یا صریح و هجو غیرمستقیم تقسیم میشود. غرض از هجو ؛ شخصی ، اجتماعی، دینی و سیاسی است.
هجو صریح که در آن شاعر از وازه هی تند و زننده استفاده می کند. اما در هجو غیرمستقیم، شاعر به صراحت، نارضایتی خود را از طرف مقابل خود و یا وضع موجود ابراز نمیکند و سخنان او با دشنامهای صریح همراه نیست، اما از مضمون و معنی بسیار مؤثری برخوردار است، سرودن این نوع هجا به مهارت و استادی بیستری نیاز دارد.از میان هجویات ، آن دسته از هجویاتی که پوشیده تر است ، تاثیر گذارتر است.
۳-۱-شاعران هجوگو:
شاعرانی که در آثار خود به هجو پرداخته اند، به گروه های زیر تقسیم می شوند:
- شاعرانی که به در زندگی خود ،مشکلات روحی و روانی زبانی تلخ و گزنده دارند .
- کسانی که حیثیّت ادبی و شعریشان را به دربار و حاکمان خاصی در دوره ای خاص گره زدند.
- کسانی که خودشان را صاحب انحصاری القابی مثل ملک الشعرا و شاعر خاصه می دانند.
- برخی شاعران تازه بدوران رسیده که با هجو دیگران برای شهرت و یا گرفتن منصب تلاش می کنند.
- شاعرانی که با بعضی شاعران دیگر غرض شخصی دارند .
- شاعرانی که در سطح بالایی از شاعری قرار دارند و انتظار دارند که دیگر شاعران از وی پیروی کنند.
- شاعرانی که از هجو برای مقاصد اجتماعی بهره می گیرند.
۴-۱-جایگاه هجو در ادب فارسی:
جمعی ازصاحب نظران براین باورند که در شعر نخستین فارسی ، هجو وجود نداشته است و آنچه که بعنوان هجو شناخته می شود در نتیجه آشنایی شاعران پارسی گو با شعر شاعران عرب وارد فضای شعرفارسی شده است. البته در صحت این نظریه تردید نمود. چراکه هجو و نکوهش دیگران در ادبیات تمامی ملل وجود دارد. از دیگر سو در اشعار پراکنده ای که از شاعران پارسی گو برجای مانده است ، نشانه هایی از هجو در اختیار ماست ،مانند ترانه ی مردم بلخ در هجو ” اسد بن عبدالله ” و همچنین سروده ی مردم بلخ در مذمت عشق بازی های سعید بن عثمان.
تفاوت آشکاری که در هجویات شاعران عرب با شاعران فارسی گو است ؛ نوع نگاه آنان است . در شعر عرب هجو بیشتر جنبه ی قبیله ای دارد اما در شعر فارسی جنبه شخصی آن مورد توجه قرار گرفته است.با تحقیق در اشعار شاعران نخستین شعر فارسی (قرن چهارم) ، مشاهده می شود هجو در این دوره رواج داشته است. هجو در دوران سلجوقیان (۷۰۰-۴۲۹ ه.ق) و غزنوی (۵۲۹-۴۶۷) گستاخانه تر و با حجم بیشتری مشاهده می شود.
قرن ششم هجری قمری را میتوان اوج هجوسرایی در شعر فارسی دانست و برخی از برجستهترین هجوسرایان پارسیگو در این دوره بر آمدهاند. بزرگترین شاعر هزلسرا و هجوگوی این قرن، سوزنی سمرقندی (متوفی ۵۶۲) است که زبانی تند و گزنده و هتاک دارد؛ هزلیات و هجویات وی، به رغم رکاکت مضمون از اسلوبی ممتاز و سبکی استادانه برخوردار است.از شاعران نکته سنج و برجسته این دوره خاقانی شروانی ( ۵۲۰-۵۹۵ ه.ق) بوده است که در این مقاله بیشتر درباره ی وی خواهیم نوشت. سنایی غزنوی (۵۲۹-۴۶۷) بنیانگذار شعر عرفانی فارسی، نیز در هجوسرایی طبعآزمایی کرده است بخش بزرگی از کلیات او از جمله قسمتهایی از حدیقهالحقیقه را هجویهها تشکیل میدهد. اندک اندک هجو از دایره شخصی فراتر رفته و گسترش اجتماعی یافته است . در واقع شاعران برای بیان طنز از تکنیک های هجو بهره گرفته اند.حافظ ( ح.۷۲۷ ه.ق – ۷۹۲ ه.ق). ۷۲۷ (سرآمد دیگران است. در دوره ی بازگشت ادبی و انقلاب مشوطیت هجو جایگاهی ویژه در بین مردم کوچه و بازار یافته است. در واقع هجو با هزل و خنده همراه بوده است.افشای چهره های منفور سیاسی در بین مردم از اغراض این گونه هجویات بود.
۲- بحث
خاقانی و رشیدالدین وطواط شاعرانی هستند که نیاز به معرفی ندارند ؛در این مقاله قصد ما بیان زندگی آنها نیست ؛ اما برای ورود به بحث اصلی هجو ، زندگی این دو شاعر باختصار آورده می شود:
۲-۱-معرفی خاقانی:
پیدا کردن سررشته و جستجوی شرح احوال رنگین خاقانی یکی از پیچیده ترین وظایف ادب شناسی فارسی می باشد(ریپکا،۱۰۷)خاقانی از بـزرگ ترین شاعران و قصیـده پردازان زبان فارسی در قرن ششم هجری است.برخی نام او را “بدیل” و برخی” ابراهیم”نوشته اند. نام پـدرش نجیب الدین علی و نام جـدّش، به اعتبار نام عمـویش،”کافی الـدّین عمر بن عثمان” (خاقانی شروانی، تحفه العراقین، ص ۲۱۷)، عثمان بوده است. .خاقانی در حـدود ۵۲۰ ق ، در شـروان به دنیا آمد و در شماخـی، شروان، پرورش یافت (خاقانی شروانی، دیوان، ص۳۲۳)، پـدرش نجّار و مادرش، که در اصـل کنیزکی نسطـوری بوده، گویا پیشۀ طبّاخی یا بافنـدگی( دیوان، ص۸۸۷) داشته اسـت. پـدرش، او را درکـودکی، ظاهراً به علـّت فقـر، به بـرادرش کافی الدّین سپرد و او سرپرستی برادر زاده را بر عهده گرفت. کافی الدّین پزشک و فیلسـوف و منجّمی تـوانا و ادیبی مبرّز بود. او را بایـد نخستیـن استاد خاقانی دانست. برخی ابوالعلاء گنجـوی را نیز، به استناد ابیاتی از او، استاد و پـدرزن خاقانی دانسته اند (نک: سجّادی، «مقـدّمه» ص سیزده –چهارده). امّا ، رقابتهای موجـود در دربار و محیط ادبی شروان رابطۀ آنها را تیره کرد و آنها را به هجو گویی یکدیگر کشاند. هیچ شاعری مانند خاقانی در هجو تند نرفته است. خاقانی را شاعری خودشیفته نامیده اند و این موضوع از اشعار و نوشته هایش پیداست.او در اشعار خویش مکرر به خودستایی پرداخته و برقدما و معاصران طعنه زده و خود را از آن ها برتر شمرده است( توکلی،۱۳۶)
آوازۀ خاقانی در سالهای جـوانی او از مـرزهای شروان درگـذشت (خاقانی شروانی، دیـوان، ص۱۸۱) و رفته رفته در خراسان و عراق شاعری زبان آور شناخته شدو در دربار شروان، علاوه بر شاعری، به دبیری نیز اشتغال یافت و از آن مایه عزّت برخوردار شد که شاه گاه او را بالای دست وزیر خود می نشانده است (همان، ص۸۱۴).خاقانی ، در میان شاعران به سنایی غزنوی* ارادتی خاصّ داشت و خود را بدیل او می خواند:
بـدل مـن آمـدم انـدر جهـان سنـایی را بدین دلیل پدر نام من بدیل نهاد-(همان، ص۸۵۰).
مرگ کافی الـدّین عمر از تلخ ترین سـوانح زندگانی خاقانی بـود . دو رخداد مهم که در تکوین شخصیت روحی و شعر خاقانی تاثیری بسزا داشت، دو سفر او به خانه خداست. نخستین سفر در سالهای ۵۵۱-۵۵۲ ق و دومی در سال ۵۶۹ ق رخ داده است. (فروزان فر، ص ۶۳۳)حج اخیر به دلیل تطابق عید قربان و جمعه ، بر اساس باوری اسلامی، “حج اکبر” شناخته شد:
حج ما آدینه و ما غرق طوفان کرم خود به عهد نوح هم آدینه طوفان دیده اند(دیوان ، ص ۹۳) خاقانی شاعری اهل سیاحت بود و در سفرهای خود از شهرهای بغـداد و کوفه و مدائن و ری و اصفهان و همدان و شام و موصل و ارمنستان آن روزگار گذشت و در هر شهری با عالمان و شاعران و بزرگان آن دیـدار کرد. همـواره در اشتیاق سفر به خراسان بود، امّا کوششهای او برای پیمودن این راه بارها به علل مختلف، مانند مخالفت دربار شروان و فتنۀ غزها (۵۴۸ ق) و بیماری او در ری، ناکام ماند.
تلخ ترین حادثه مرگ جوان بیست سالۀ او، رشید، بود.که در ۵۷۱ ق (سجّادی، همان،۲۳) روی داد و او را سخت غمناک کرد. خاقانی در پی آن قصاید سوزناکی در مرثیۀ او سرود.
خاقانی در دربار شروان جایگاه بلند و رشک انگیزی داشت (خاقانی شروانی، دیوان، ص ۸۱۴) و از بخششهای خاقان اکبر، منـوچهر (متوفّی در حدود ۵۵۵ ق) و جانشیـن او، خاقان کبیر، اَخستان (متوفّی بین ۵۹۰-۵۹۷ ق) بهره مند بـود. امّا روابط او با ممدوحانش، به ویژه اًخستان، همـواره به سبب سعـایت «صاحب غرضان» (همـو، منشآت خاقانی، ص ۳۳۱) با فـراز و فـرودهایی همراه بـود و سرانجام به خشم گرفتن اَخستان بر خاقانی و زندانی شدن او انجامیـد. گـرفتاری خاقانی پیش از سفر حجّ دوم (۵۶۵ ق) اتّفاق افتاد. گوشه هایی از رنجهای شاعـر را در زنـدان شـروان شاه در حبسیّات او می تـوان دید. مـدّت حبس خاقانی را هفت ماه یا یک سال نوشته اند (نک: سجادی، همان، ۲۱).اما گویا مدت این حبس با همه دشواری از سه ماه بیشتر نبوده است(منشئات ، ص ۱۱۲) قصیدۀ ” ترسائیۀ “خاقانی با مطلع: فلک کژ روتر است از خطّ ترسا مرا دارد مسلسل راهب آسا یکی از حبسیّات مشهور اوست. خاقانی که از دربار آزرده خاطر شده بود، رفته رفته، از مـدح شاهان کناره گرفت و پس از از دست دادن پدر و مادر و بستگان نزدیک خود، دیگر انگیزه ای برای ماندن در شروان نمی یافت. ایـن بود که از زادگاه خود دل برید و بیست و چند سال پایانی عمر خود را عمدتاً در تبریز گذراند. در این مـدّت درخواست های مکرّر اَخستان برای بازگشت به شروان را، محترمانه، با این عذر نپذیرفت که خدمتکار “دعاء خالص در غـربت بهتر تواند گفتن، چه دعاء غریب، کز اوطان خویش دور افتد، به مظان قبول نزدیک تر باشد” (خاقانی شروانی، منشآت خاقانی، ص ۲۲۸)، و سرانجام در تبریز دیـده از جهان فرو بست و در مقبره الشّعرای محله سرخاب این شهر به خاک سپرده شـد. درگـذشت او، ” بنابر اصحّ اقـوال، در ۵۹۵ ق” اّتفاق افتاده است (سجّادی،۵۱).
رشیدالدین وطواط شاعر استاد عهد خاقانی هم چندی با استاد دوستی داشته و آن دو بزرگ یکدیگر را ثنا گفته اند ولی آخر کارشان به هجا کشید(صفا،ج۲ص۷۸۱)
خاقانی علاوه بر رشیـد وطـواط و ابوالعلای گنجـوی، با شاعرانی مانند فلکی شروانی*، جمال الدّین عبدالرّزّاق اصفهانی*، مجیر الدّین بیلقانی*، اثیر الدّین اخسیکتی* و نظامی گنجوی* معاصر بـوده است وبا آنان مناسبات دوستانه یا خصمانه داشته است. خاقانی خود را شاعرمفلق می خواند و خوان معانی را از آن خویش می پندارد و همه شاعران را از متقدم و متاخر ،ریزه خوار خوان خویش می داند. او همه شاعران معاصر را ریزه خوار و عطسه و شاگرد خویش خوانده و از این گونه دعوی ها در سخنان او بسیار است (توکلی،۱۳۷)
سخنوران به من ار اقتدا کنند، سزد
ازآن قبل که منم قدوه همه شعرا (دشتی،۹۹)
در مورد شخصیّت و خلقیّات خاقانی در مآخذ کهن، از جمله التّدوین فی اخبار قزوینبه حاضرجوابی او در محضر پادشاهان و وزیران و عالمان و اینکه مجال سخن گفتن را از آنان می گرفته، اشاره رفته است (رافعی قزوینی، ج ۱، ص۴۰۴) خاقانی شاعری سریع التاثیر و زودرنج است. اوتاب تحمل انتقاد را نداشته و به واقع ،مردم چنان که انتظار دارد او را نشناخته اند وآنگونه که او می خواهد نیستند(توکلی،۱۴۲).در اشعار شاعری مانند خاقانی شروانی حتی یک قصیده نمی توان یافت که در آن از فخر و مباهات اثری نباشد. خاقانی در مرثیه های خود نیز دست به مفاخره زده است(توکلی،۱۵۱)
چون طشت میان تهی است خاقانی/زان راحت ها که روح را باید
چون زنم رسد به طشت بخروشد/ انگشت نهی بر او بیاساید( دشتی، ۱۵۲)
طریق غریبی که خاقانی در شعر فارسی ابداع کرده است، به سبب استحکام لفظ و ترکیبات تازه و نازک انـدیشی و کاربـرد استادانۀ صنایـع ادبی، زبانزد اسـت. واژه ها در شعر خاقانی در ترکیبی نغز و سنجیده و در ضمن شبکه ای درهم تنیده از روابط پیدا و پنهان لفظی و معنوی به یکدیگر پیوند خورده اند. خاقانی به فراوانی از اصطلاحات علوم و فنون مختلف، مانند ریاضیّات و نجوم و پزشکی و علوم اسلامی و علوم غریبه و انواع بازیها، مثل نرد و شطرنج و آداب و رسوم عامیانه و موسیقی، در ساختن تصویرهای بدیع بهره برده است. به دلیل همیـن پیچیدگیهاست که شعـر او را «شعر خواصّ» شناخته اند. شیـوۀ شاعری خاقانی در تکوین سبک سخـن پردازانی چـون جلال الدّین بلخی*،عطار نیشابوری*، سعدی*و حافظ* تأثیری جـدّی بر جای نهاده است. (دشتی، صص۸۵-۱۴۱.)
آثار خاقانی عبارت است از دیوان شعر، تحفه العراقین و منشآت خاقانی.دیـوان خاقانی در حـدود ۱۷۰۰۰ بیت در قالبهای رایج شعر فارسی دربر دارد کرد.
تحفه العراقین با حدود سه هزار و دویست بیت در قالب مثنوی و در بحر هزج مسدس اخرب مقبوض مقصـور یا محذوف سروده شده و از نخستین سفرنامه های منظوم فارسی است.
منشآت خاقانی مجمـوعه ای از نامه هایی است که خاقانی خطاب به شهـریاران و امیران و بزرگان و عالمان روزگار خـویش و تنی چند از خویشاوندانش نوشته است. ضیاء الـدّین سجّادی در ۱۳۴۶ش سـی و یـک نامـه و محمّد روشن در ۱۳۴۹ش شصت نامه از منشات را تصحیح و منتشر کرده اند.
۲-۲-معرفی رشیدالدین وطواط:
امیر امام رشیدالدین سعد الملک محمد بن محمد بن عبدالجلیل عمری بلخی، از اعقاب عبدالله بن عمر بن الخطاب، ملقب به رشیدالدین کاتب (صفا،ج۲ص۶۲۸)و معروف به وطواط (نام پرنده کوچک از جنس پرستو) تولد وطواط را بین سال های ۴۸۰ تا ۴۸۷ ه.ق ، حدودا مقارن با مرگ ملکشاه سلجوقی و وزیر قدرتمندش خواجه نظام الملک توسی دانسته اند ؛ او بسال (۵۷۳ ه ق) درگذشت .وطواط از معروف ترین شعرای قرن پنجم و ششم هجری است . وطواط در دربار خوارزمشاهان ارج و قربی تمام داشت..اگر چه مدت کوتاهی اتسز نسبت به وطواط رنجیده خاطر بود اما بعد او را به دربار پذیرفت و دلبسته وی شد . از مجموعع اشعار و نوشته های وطواط بر می آید که او توانسته بود اتسز را مجذوب خود کند.بیش از نیمی از قصاید ، ترجیحات و قطعات وطواط در مدح اتسز است( از مجموع ۲۲۳ مدیحه ،۱۵۳ مدیحه در ستایش اتسز است). می گویند اتسز غالبا از محاوره و مجالست با آن دبیر و شاعر فاضل لذت می برد و میان آنان مطایباتی جاری بوده است و از آن جمله خوارزمشاه در ستایش او که سری اصلح داشت این رباعی را گفت:
از فضل سرت برآسمان میساید / زان بر سر تو موی همی برناید
ما را سر تو چو دیده در می یابد /بر دیده اگر موی نباشد شاید(صفا،ج۲ص۶۲۹)
گویند روزی در مجلسی که رشید با دانشمندان بحث علمی می کرد و در پیش او دواتی بود خوارزمشاه از سر مزاح گفت دوات را بردارید تا معلوم شود از پی دوات کیست ،دریافت و برخاست و گفت: المرء باصغریه قلبه و لسانه (از تاریخ ادبیات ایران تألیف رضازادهء شفق ص ۱۹۳وصفا ج۲ص۶۲۹) از قراینی همچون مجموعه نامه های او که به عنوان مکتوب درباری نوشته شده ، همین اندازه معلوم است که شغلی از قبیل دبیری و یا ریاست دیوان انشا را عهده دار بوده است(تویسرکانی،۳)
او دردوره ای از تاریخ می زیسته که ادبیات و شعر فارسی از رونق ویژه ای برخوردار بوده است. بعد از مرگ استز وطواط ۲۲سال زنده ماند و بعد از مرگ اتسز گویا رشید چندی در خدمت پسرش ایل ارسلان (۵۵۱-۵۶۸) بسر میبرد لیکن بعد ازین بسبب کثرت سن از خدمت تقاعد ورزید. در سال ۵۶۸ که سلطان علاء الدین تکش بر تخت خوارزم نشست وطواط پیری فرتوت و از هشتاد سال گذشته بود چنانکه او را بر محفه پیش سلطان آورده اند( همان،۶۳۰) میان رشید و ادبا و نویسندگان و شاعران مانند؛ قطان مروزی، جارالله زمخشری و خاقانی و ادیب صابر، مکاتبه و رابطه بوده است . وفات رشید را یاقوت ۵۷۳ نوشته و صاحب روضات الجنات و کشف الظنون نیز همین طریق رفته و دولتشاه و تقی الدین کاشی ۵۷۸ نوشته اند(همان،۶۳۱ و سخن و سخنوران ج ۲ ص ۳۴۵ و ۳۴۲ )
رشید وطواط علاوه بر دیوان شعر دارای آثار متعددی است که از غالب آنها نسخی در دست است:حدائق السحر فی دقائق الشعر(در بدیع و آرایه های ادبی)،فرائد القلائد،لغت فارسی منظوم موسوم به حمد و ثنا،درر غرر،مجموعهء رسائل عربی،مطلوب کل طالب لامیرالمؤمنین علی بن ابی طالب،تحفه الصدیق الی الصدیق من کلام ابی بکر صدیق ،فصل الخطاب من کلام عمربن الخطاب و کتابانس اللهفان من کلام عثمان بن عفان و منظومه ای در عروض فارسی شامل شانزده بحر از بحور عروضی معمول شاعران پارسی گو.
ادوارد براون معتقد است که:” قصاید او معمولا از نوع مفاخرات و مبالغات است که مبتلا به شاعران مدیحه سرای فارسی این عصر بوده است. او جاودانگی خود را کمتر مدیون آن قصاید است تا رساله اش درباره فن شاعری و برخی اشعار مناسب که با حوادث تاریخی ارتباط دارد(براون،۲۴)
رشیدالدین وطواط یکی از دانشمندان بزرگ عهد خود و از ادباء نامبردار و از بلغاء مشهور در زبان عربی و فارسی است. یاقوت او را از نوادر زمان و عجایب دوران شمرده و در عهد خود افضل ناس در نظم و نثر پنداشته و در شناختن دقایق کلام عرب و اسرار نحو و ادب کسی را مقدم بر او ندانسته است(صفا،ج۲ص۶۳۳)
آنچه از تتبع در آثار رشیدالدین وطواط بدست می آید ،می توان دریافت که رشید وطواط را نمی توان شاعری درجه اول زمانه خویش دانست بلکه شهرت وی به خاطر آثار دیگر وی به ویژه در فن شعر است.
۲-۳- اشعارخاقانی درهجو رشیدالدین وطواط:
آنچه که در زیر می آید اشعاری است از هجویات خاقانی نسبت به رشیدالدین وطواط. یادآوری این نکته ضروریست که در این مقاله قصد نداریم به تحلیل و شرح ابیات بپردازیم.شرح پیچیدگی های کلام خاقانی خود محتاج نه تنها یک یا چند مقاله ، بلکه کتاب های بسیار است. در مهاجات خاقانی بسیاری از اصول اخلاقی رایج رعایت نمی شود . او در هجو وطواط علاوه بر تحقیر و توهین ، تا اندازه پیش میرود که رکاکت کلام اواز دایره شخصی فراتر رفته ، تا توهین مقام نوع انسان گسترده می یابد؛
این گربه چشمک این سگک غوری غرک /سگسارک مخنثک و زشت کافرک
با من پلنگ سارک و روباه طبعک است / این خوک گردنک سگک دمنه گوهرک
بوده سگ رمنده و اکنون به بخت من / شیرک شده است و گرگک و از هر دو بدترک
خنبک زند چو بوزنه، جنبک زند چو خرس / این بوزنینه ریشک پهنانه منظرک
خرگوشک است خنثی زن و مرد در دو وقت / هم حیض و هم زناش، گهی ماده گه نرک
این پشم سگ که … سگش خوانم از صفت / چو … سگ برهنگک و سرخ پیکرک
چون یوزک قمی جهد از دم آهوان / با دوستان رود گفتار در برک
گرد غزالکان و گوزنان بزم شاه / فحلی کند چو گور خرک گرد مادرک
گر دست و پاش چون سگک کهف بشکنی / هم برنگردد از دمشان این سبک سرک
بینام هم کنونش چو بید سترک خصی / این بد گهر شکالک و توسن رگ استرک
خاقانیا گله مکن او از سگان کیست / خود صیدکی کند سگک استخوان خورک
سگ عفعفک کند چو بدو نانکی دهی / دم لابگک کند بنشیند پس درک
میزان حکمتی و تو را بر دل است زخم / زین شوله فعل عقربک شوم نشترک
هم شوله بود کو پس شوال زخم زد / بر تارک مبارک پور طغان یزک (خاقانی،۲۲۴)
خاقانی که در بیست و پنج سالگی ، وطواط را ” صدرالزمان” و “سید الشعرا” می خواند ؛
“چنانکه دوشم بی زحمت کبوتر و پیک/ رسید نامه صدرالزمان بدست صبا”
“بهار عام جهان را ز اعتدال مزاج / بهار خاص مرا شعر سیدالشعرا”
او را تهی مغز و گران جان می شمارد و هجو زیر را می سراید:
رشیدکا ز تهی مغزی و سبک خردی / پری به پوست همی دان که بس گران جانی
گه شناس قبول از دبور بیخبری / گه تمیز قبل از دبر نمیدانی
سخنت را نه عبارت لطیف و نه معنی / عروس زشت و حلی دون و لاف لامانی
زنی به سخره برآمد به بام گلخن و گفت / که دور چشم بد از کاخ من به ویرانی
سخنت بلخی و معنیش گیر خوارزمی / عروس زشت و حلی دون و لاف لامانی
گرفتمت که هزاران متاع ازین سان هست / کدام حیله کنی تا فروخت بتوانی
حدیث بوزنه خواندی و رشم گرد ناو / چو طیره گشت کفایت ده خراسانی
چه گفت بوزنه را گفت: … دریده زنا / برای رشم فروشیت کو زبان دانی
زبان بران زمانه به گشتناند، مگوی / که در زمانه منم همزبان خاقانی
سقاطههای تو آن است و شعر من این است / به تو چه مانم؟ ویحک به من چه میمانی
قیاس خویش به من کردن احمقی باشد / که ابن اربدی امروز تو نه حسانی
دلیل حمق تو طعن تو در سنائی بس / که احمقی است سر کردههای شیطانی(کلیات خاقانی،۸۷۷)
و در هجو زیر وطواط را با منحوس ترین و زشت ترین حیوانات برابر می داند و چون بسیاری از اشعارش از خود تمجید می کند( چون بازی سپید در برابر زاغ سیاه :
این غر غرچه جغد دمن است / نیست او را چو همای اصل کریم
چون کلاغ است نجس خوار و حسود / چون خروس است زناکار و لئیم
هست چون قمری طناز و وقح / هست چون طوطی غماز و ندیم
چون عقاب الجور آرندهٔ جور / چون غراب البین آرندهٔ بیم
نیست در قصر شهان شاهینوار / هست بر کنگرهها کنگر دیم
نیست طغرل شرف و عنقا نام / هست هدهد لقب و کرکس خیم
گه چو دمسیجک از شاخ به شاخ / گاه چون شبپرک از تیم به تیم
رهبر دیو چو طاووس مدام / مایهٔ فسق چو عصفور مقیم
تا که خاقانی بلبل سخن است / اوست چون باشه گه باد عقیم
بس که شد دشمن این باز سپید / تاش چون زاغ سیه گشت گلیم
زود بینام به شمشیر ملک / سر او چون دم خطاف دو نیم(خاقانی،قطعات،۲۶۸)
۲-۴-دلایل خاقانی درهجو وطواط:
همانگونه که پیش از این بیان کردیم ، بین این دو ادیب ، در ابتدامکرر شعر و مراسله رد وبدل می شده است .گویند چون صیت خاقانی به خراسان و خوارزم رسید، رشید قصیده حاوی سی و یک بیت گفته پیش خاقانی فرستاد و این دو بیت از آن قصیده است:
ای سپهر قدر را خورشید و ماه / وی سریر فضل را دستور و شاه
افضل الدین بوالفضایل بحر فضل / فیلسوف دین فزای کفر کاه
و خاقانی در جواب آن قصیده ذیل را گفته به حضور رشید ایفاد داشتک
مگر سباحت گیتی نماند بوی وفا / که هیچ انس نیاید ز هیچ جنس مرا
فسردگان را همدم چگونه بر سازم / فسردگان زکجا و دم صفا ز کجا
سزد که عید کنم در جهان بفر رشید/ که نظم و نثرش عیدی موبدست مرا
و گر بکوه رسیدی روایت سخنش / زهی رشید جواب آمدی بجای صدا
زنقش نامه آن صدر و نقش خامه او / بیاض صبح و سواد دل مراست ضیا
خاقانی در این قصیده رشیدالدین را صدر الزمان و سیدالشعرا خوانده و در مدح او مبالغه بسیار کرده ( آشتیانی، ۶۹۹)
ویا در مدیحی دیگر این رشید وطواط است که خاقانی را می ستاید:
گرچه کان خرد مرا دانی / عاجزم در نهاد خاقانی
صورت روح پاک می بینم / متورع بشخص انسانی
افضل الدین امیر ملک سخن / شارح رمز های یزدانی (کلیات خاقانی ،۴۷۳)
به راستی چه پیش آمد که دوستی شان به دشمنی کشیده شد و رابطه شان تیره گردید؟ در واقع چه دلایلی سبب گردید که خاقانی به سرودن هجویات تند و تیز علیه رشیدالدین وطواط بپردازد؟! با بررسی مجموع آثار این دو ( خاقانی و وطواط) می توان به برخی از دلایل – البته آشکار – اختلاف آنها پی برد:
۱-ذوق و سلیقه این دو گوینده در باره شعر و ایمان آنها در حق شعرا با هم موافق نبوده است.
به عنوان مثال ؛ وطواط به امیر مسعود بن سعد بن سلمان (متوفی۵۱۵ قمری) اعتقاد بسزایی داشت؛ ” … وبیشتر اشعار مسعود سعد سلمان کلام جامع است خاصه آنج در حبس گفته است و هیچ کس از شعراء عجم در این شیوه بگرد او نرسند نه در حسن معانی ونه در لطف الفاظ” (حدائق السحر ص ۸۲)
اما خاقانی به مسعود طعن ها زده و در حق او گفته است:
خاقانیا ز دل سبکی سر گران مباش / گوهر که زادهٔ سخن توست خصم توست
گرچه دلت شکست ز مشتی شکسته نام / بر خویشتن شکسته دلی چون کنی درست
چون منصفی نیابی چه معرفت چه جهل / چون زال زر نبینی چه سیستان چه بست
مسعود سعد نه سوی تو شاعری است فحل / کاندر سخنش گنج روان یافت هر که جست
بر طرز عنصری رود و خصم عنصری است / کاندر قصیدههاش زند طعنههای چست (خاقانی،قطعات،۳۱)
یا وطواط به ابوالمجد سنائی (متوفی ۵۴۵قمری) در حدائق السحر هیچ اشاره ای نمی کند ؛ اما خاقانی به سنائی بسیار معتقد است و خود را بدل او می داند :
چون زمان، عهد سنائی درنوشت / آسمان چون من سخن گستر بزاد
چون به غزنین ساحری شد زیر خاک / خاک شروان ساحری دیگر بزاد
بلبلی زین بیضهٔ خاکی گذشت / طوطی نو زین کهن منظر بزاد
و به مناسبت طعنی که رشید در شعر سنائی روا داشته در توبیخ وطواط گفته است؛
سقاطههای تو آن است و شعر من این است / به تو چه مانم؟ ویحک به من چه میمانی
قیاس خویش به من کردن احمقی باشد / که ابن اربدی امروز تو نه حسانی
دلیل حمق تو طعن تو در سنائی بس / که احمقی است سر کردههای شیطانی(کلیات خاقانی،۸۷۷)
۲-مقام بلند وطواط در فضل و ادب و منزلت او در دستگاه ملوک:
رشید الدین وطواط در دربار خوارزمشاهیان مقام و منزلت ویژه ای داشت . او بیشتر دوران جوانی و میانسالی خود را در دستگاه اتسز گذراند. می توان او را ملک الشعرای دربار خوارزمشاهی محسوب کرد.(عباس اقبال،مقدمه) این موضوع حسادت بسیاری را برانگیخته بود.خاقانی در جستجوی پناهگاه و حامی دیگر (به غیر از دربار شروان شاهان) بود و بدین منظور به دربار علاء الدین اتسز خوارزمشاه توجه نمود اما رشید وطواط راه را بر او بست .پاسخ وطواط را خاقانی با هجو و هجا می دهد( ریپکا ،۱۰۴) خاقانی وجود وطواط در دربار خوارزمشاهیان را این گونه تعبیر می کند:
– گرد غزالکان و گوزنان بزم شاه / فحلی کند چو گور خرک گرد مادرک
– نیست در قصر شهان شاهینوار / هست بر کنگرهها کنگر دیم
۳- خشکی در عقیده :
رشید در دین سخت متعصب بوده وبا بد دینان و کسانی که اوقات خود را به خواندن فلسفه می گذرانده دشمنی داشته، ابن المقفع را در عقل قاصر دانسته زیرا که در موقع گذشتن از مقابل آتشکده ای به انشاد شعری تمثل جسته و اظهار علاقه به آن کرده به همین وجه از مقالات حکمای یونان اظهار تبری نموده وازآنها جز آنچه را که با شرع موافق وبا دین مطابق باشد باقی را مهمل شمرده است. با توجه به این که وطواط در دربار خوارزمشاهیان بوده است مذهب وی اسلام اهل سنت (فقه شافعی و کلام اشعری) بوده است. خاقانی نیز شافعی مذهب بود. او درعینحال در همه ادیان و مذاهب مطالعه کرده بود چنان که آیین مسیح در اشعارش زیاد آمده است. تردیدی نیست که این موضوع و قصیده ایوان مدائن ( با مطلع؛ هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان / ایوان مدائن را آیینهٔ عبرت دان)می توانست اسباب تیره گی روابط بین این دو شاعر شود.
– کافر و مست همی خوانی خاقانی مرا
کس مبیناد چو او مؤمن و هشیار مرا
۴- غلو رشیدالدین وطواط در حق دانش و ادب و شخص و حسب و نسب خود:
همان گونه که بیان شد،مناسبات نیکی در ابتدا بین این دو شاعر وجود داشته است. گویا این مناسبات زیاد دوام نکرده زیرا که هم رشید تیز زبان و به کلام خود مغرور بوده و هم خاقانی خویشتن را سخن سرائی بلند مقام و حسان عجم می دانسته و دیگران را ریزه خوار و خوان شعر خود می دانسته است( اقبال،۷۰۰) غلو و تمجید وطواط از خود سبب برانگیختگی و حسادت همگنان می شده است و در پی آن به هجو وی دست می زدند.
شاعر مفلق منم خوان معانی مراست / ریزه خور خوان من عنصری و رودکی
۵-بی توجه ای به خاقانی در کتاب حدائق السحر:
رشیدالدین وطواط در کتاب ارزشمند حدائق اسحر از سی شاعر نام می برد و از هریک نمونه اشعاری می آورد.اما به هیچوجه شاهدی از خاقانی با وجود مکاتبات و مناسباتی که با وی داشته است ،شاهدی و یا ذکری به میان نیاورده است. این رویه شامل شاعران معاصر دیگر وی به غیر از امیر معزی ، نیز می شود .
– گرفتمت که هزاران متاع ازین سان هست / کدام حیله کنی تا فروخت بتوانی
۶-انتقاد ناپذیری خاقانی:
خاقانی تاب تحمل انتقاد را نداشته است و بسیار سریع التاثیر و زود رنج بوده است . او در جایی می گوید:
چون طشت میان تهی است خاقانی / زان راحت ها که روح را باید
چون زنم رسد به طشت بخروشد / انگشت نهی بر او بیاساید
یکی از دلایل پیچیدگی شعر خاقانی را می توان مفخره و خودستایی و زود رنجی او دانست. در حالی که کسی را مدیحه می گوید در اندک مدتی او را از اوج به زمین می زند و به هجو می پردازد.کلید درک خصوصیات اخلاقی شاعر نابغه را باید در زود رنجی او جستجو کرد(ریپکا،۱۰۹)خاقانی می گوید؛ از دوستان و خانواده نباید انتظار همدمی و مرهمی داشت چراکه سرانجام به مانند بردران یوسف ، تو را به چاه می اندازند (در واقع خاقانی می اندیشید که همه به او حسادت می کنند) (توکلی، ۱۴۱)
وحدت گزین و همدمی از دوستان مجوی / تنها نشین و مرهمی از دودمان مخواه
چون دیده ای که یوسف از اخوان چه رنج / هم ناتوان بزی و ز اخوان توان مخواه
سرگشتگی زمان نگر و زحمت مکان / آسایش از زمان و فراغ از مکان مخواه
نتیجه بحث:
تردیدی نیست که خاقانی و رشیدالدین وطواط هر دو در عصر و زمانه خویش از شهرت بسزایی در عراق عجم و خراسان بزرگ برخوردار بوده اند و هم در آن زمانه دربار خوارزمشاهیان و شروانشاهان به داشتن هریک افتخار می کردند.و آنگونه که از آثار این دو بدستمان رسیده و معلوم است با یکدیگر روابطی دوستانه داشته اند.هردو شاعر به دانش و توانایی خویش مباهات می کردند و در اشعار و نوشته های بسیاری به خودستایی از خویش پرداختند.این خودشیفتگی اجازه ی برتری جویی به دیگری را نمی داد و در نهایت به تیرگی روابط شان و مهاجات کشیده شد.درست است که وطواط در فن شاعری کتاب ارزشمندی از خود بجای گذاشته است اما اگر از دیدگاه علوم بلاغی ( استعارات ، تشبیهات ،تصاویر زیبا و انتخاب واژه هایی بدیع و نازک خیالی و…) به تطبیق اشعار شان بپردازیم، تردیدی نمی ماند که خاقانی در شاعری بر وطواط رجحان دارد و حتا خودشیفتگی های خود را به زیباترین شکل به رشته ی نظم کشیده است.
بر این باوریم که آنچه به عنوان علل سرودن هجویات خاقانی علیه وطواط بیان شده است ،بیش از آن است که در این مقاله بازگو گردیده است شاید اگر آثار و احوالی که از این دو شاعر از سوی تذکره نویسان پس در حمله ی خانمان سوز مغول از بین نمی رفت ، زوایای تاریک آن برما آشکارتر می شد. هجویات خاقانی با همه ی تندی و تیزی – که حتا در مواقعی از مرتبه ی اخلاق شاعری نیز نزول کرده – نشانه ای از شاهکار شاعر شروان و استادی مسلم اوست.
منابع:
۱-آشتیانی،اقبال، شرح حال رشید وطواط ، ارمغان ،آذر ۱۳۰۹ شماره ۱۱۹
۲-احمد پور، محمد امین …، شرح، تحلیل و تصحیح چند بیت دشوار از خاقانی شروانی ، پژوهش های زبان و ادب فارسی، پاییز ۱۳۹۱، شماره ۱۵
۳- توکلی کافی آباد.حیدری نیا،عزیز الله …، بررسی تطبیقی خودشیفتگی (نارسیسم) در شعر خاقانی و متنبی، مجله مطالعات ادبیات تطبیقی . تابستان ۱۳۹۴، شماره ۳۴
۴- توسیرکانی، قاسم ، نامه های رشیدالدین وطواط،تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۳۸
۵- خاقانی،بدیل بن علی، دیوان، به کوشش ضیا الدین سجادی ، انتشارات زوار ،تهران ،۱۳۸۵ چاپ هشتم
۶-دشتی ،علی، خاقانی شاعری دیر آشنا، اساطیرتهران۱۳۶۴
۷-ریپکا،یان . نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی تبریز، بهار۱۳۴۲ شماره ۶۴
۸-عباسی.جواد، رشیدالدین وطواط در آیینه تاریخ، رشد آموزش زبان و ادب فارسی ،پاییز ۱۳۷۲شماره ۳۴
۹- وطواط.رشیدالدین، حدایق السحر فی دقایق الشعرا ، به تصیح و مقدمه عباس اقبال ، مطبعه مجلس ، ۱۳۰۹،مقدمه
۵ لایک شده
One Comment
غلامرضا عمرانی
درود بر شما
بخشی از این مقالهی عالمانه را با ذکر منبع http://www.hoozoor.com/4088-2/ برای آموزش دبیران ارجمند ادبیات برگزیده و تقدیمشان کردهام.
برای ارائهی این نوشتار ارجمند سپاسگزارتانم.
غلامرضا عمرانی