نگاهی به داستان «آهو و پرنده ها»ی«نیما یوشیج»
عبدالرضا قنبری
«از همه چیز صداهایی به گوشم می رسد؛
صداهایی که با یکدیگر گفتگویی منطقی دارند.»
باختین
در اوایل قرن سیزدهم،ادبیات فارسی وارد مرحله نوینی شد که به ادبیات معاصر نام بردار گشته است.در این دوره ادب فارسی ،اعم از شعر ونثر ، با رمز گذاری عناصر زیبایی شناسانه ی پیشین، بر پایه ی مضامین نوین در باره ی تاریخ وهویت ، فعالیت خود را آغاز نموده است. والبته با تاثیری که از مفاهیم برآمده از پارادایم های آن سوی مرزهای جغرافیایی خود داشته، به پاسخ گویی تغییر شرایط سیاسی واجتماعی از خلال نمادها و تمثیل ها واستعارها ،پرداخته است.ادبیات معاصر از ابتدا با پارادایم های ایدئولوژیک گوناگون،همچون ناسیونالیسم،مارکسیسم،اسلام گرایی وفمینیسم خویشاوندی داشته و این پارادایم ها بر فرم و زبان متداول تاثیر گذار بوده است.در این دوره رویکردی خاصی را در آثار ادبی مشاهده می کنیم که ژان پل سارتر در کتاب ادبیات چیست؟ این رویکرد به فعالیت ادبی را ادبیات انگاژه یا درگیر می نامد که در فارسی به ادبیات متعهد ترجمه شده است.
ادبیات متعهد،که نویسندگان مارکسیست و چپ ،نخستین فعالان آن بودند،به دلیل احساس تعهد وعلاقه ای که به وضعیت جامعه و تغییر اوضاع داشته اند،برای آثاری به کار می رفت که به دفاع از اعتقادات خاص برای تغییر شرایط اجتماعی،می پرداخت. پش فرض های آن نیز پس از کناره گیری رضا شاه در سال ۱۳۲۰ هم زمان با فضای باز سیاسی کوتاه مدت ،شروع به آشکار شدن شد.ادبیات متعهد در دهه سی، پس از بازگشت محمد رضا شاه بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ،مسلط شد.
نویسندگان وشاعران، در کاربرد واژه ها، نماد ها و استعاره ها و به کار بردن گونه ادبی،به خلاقیت دست زدند. واز آنجائیکه اندیشه های بر آمده از ایدئولوژی،نمی توانست آزادانه بیان شود،آرام آرام در آثار ادبی استعاره اهمیتی فراتر از یک ابزار صرف در آفرینش ادبی یافت .
با استفاده از نماد، نویسنده و شاعر، نشانه هایی را به جای نشانه های دیگر می نشاند.
استعاره ها وسمبل ها ،نه تنها به ایدئولوژی نویسندگان شکل می دهد، بلکه بر خوانندگان ومخاطبان تاثیر می گذارد. نویسنده برای مخاطب خود ذهنیت می سازد.خواننده ومخاطب نوشته نیز این پیام را در می یابد که در آن استعاره وسمبل ها ،پیام نویسنده در مورد نابسامانی های اجتماعی ،انعکاس دارد. در این میان مخاطب نیز واکنش نشان می دهد و در خلال آن نویسنده به تعهد خویش عمل کرده و خوانندگان وفاداری به وجود می آورد، خوانندگانی که دیگر نماد ها را می فهمندونیز به دریافت خویش می رسند.بین سمبل ورمز با استعاره مرز باریکی وجود دارد .
یونگ میگوید:” آنچه ما سمبول مینامیم عبارت است از یک اصطلاح، یک نام یا حتی تصویری که ممکن است نماینده چیز مانوسی در زندگی روزانه باشد و با این حال علاوه بر معنی آشکار و معمول خود معانی تلویحی بخصوص نیز داشته باشد. سمبول، معرف چیزی مهم، ناشناخته یا پنهان از ماست… بنابراین یک کلمه یا یک شکل وقتی رمزی و نمادین تلقی میشود که به چیزی بیش از معنی آشکار و مستقیم خود دلالت کند. سمبول دارای جنبه «ناخودآگاه» وسیعتری است که هرگز به طور کامل توضیح نگردیده است. … ذهن آدمی در کندوکاو سمبول به تصوراتی میرسد که خارج از محدوده استدلال معمولی است.” (کارل گوستاو یونگ، انسان و سمبولهایش)
رمز به عنوان یکی از صور خیال، استعارهگونهای استبدون قرینه که در آن دلالت «مشبهبه» بر مشبه خاص محصور نمیشود; به عبارت دیگر، رمز تا آن جا که بر معنایی غیر از معنای ظاهری دلالت میکند – یعنی معنی مجازی دارد – به عنوان یکی از صور خیال در ردیف «استعاره» قرار میگیرد و چون علاوه بر معنی مجازی اراده معنی حقیقی و وضعی آن هم امکانپذیر است، باز به عنوان نوعی از صور خیال نوعی «کنایه» است، اما از آنجا که به علت عدم قرینه، معنی مجازی آن در یک بعد و یک سطح از تجربههای ذهنی و عینی انسان محدود نمیشود از دیگر صور خیال جدا میشود و از نظر ابهام از استعاره و کنایه درمیگذرد و در حدی بالاتر از آنها قرار میگیرد.
نمادها نیز به دو شکل در آثار ادبی وجود دارند:۱-نماد های قراردادی یا عمومی ،که به سبب تکرار به صورت عادی در آمده است.مانند کبوتر نماد صلح ،آب نماد نور وروشنی،سرو نماد جاودانگی،وزمستان نماد مرگ و…۲-نماد های خصوصی وشخصی ،که فهم آن دشوار وبرای خواننده یا شنونده دیریاب است و زمان می خواهد تا اندک اندک در ذهن مردم جای بگیرد وبیشتر حاصل تخیل شاعر ونویسنده است.مثلا مولانا خورشید را سمبل شمس تبریزی و خدا قرار داده بود یا صادق هدایت زنبور طلایی را در بوف کور سمبل عاشق.
داستان نمادین از نویسنده حرکت نمی کند بلکه حرکت از سوی خواننده است. خواننده معنای نماد ها را پیدا می کند.بنابر این نوع مخاطب در آثار رمزی بسیار مهم است.برای شناخت رمز یک اثر باید نویسنده و آثارش را بررسی کردتا رمز گشایی شود.بیشتر آثار رمزی در جهان سوم سیاسی است. خواننده به دنبال مفاهیم فلسفی واجتماعی اثر نمی گردد.
نیما یوشیج در ادبیات ما با نام پدر شعر نو نام بردار گشته وکمتر به آثار نثر وی توجه شده است.
در ادبیات نوین فارسی، نقش بی بدیل نیما یوشیج(علی اسفندیاری)،انکار ناپذیر است.” اندیشه نیما در آستانه ی سی سالگی شکوفا می شود.(نوگرایی نیما یوشیج.۲۴) نیما فرزند جنبش مشروطه است وتوجه دارد که باید جنبش اجتماعی را به زمینه ی هنری برد.”(پیوند.۱۲۲) نیما یوشیج،این جوان ساکت و بی ادعای مازندرانی،”زاده دوران انگیزه است، دورانی که اگر ادبیات نقشی بر مفهوم اجتماعی وبیدار کردن ملت می باید ایفا می کرد،نخست شعر بدین وظیفه می باید تجهیز می گردید،شعری که در مبارزات مردم در طی مدتی، در بر انگیختن حس و رفتار توده ها تجربه اندوخته بود .”(نوگرایی نیما یوشیج.۱۹)
شعر نو در آثار نیما(۱۳۳۹-۱۲۸۶)،نظام یافت وبه اوج خود رسید.او مسائل اجتماعی را جایگزین مفاهیم ومضامین کهنه و عموما پیش پا افتاده کرد. او در جایی بیان می کند:”من به رودخانه شبیه هستم که از هر کجای آن لازم باشد بدون سروصدا می توان آب برداشت.”
به گفته استاد شفیعی کدکنی؛« این رودخانه آبشخوری نیست که از آمد و شد نیازمندان و تشنه کامان آسوده شود ونظافت خود را از دست دهد.»(پیوند.۱۱) در تاریخ ادبیات معاصر، تاثیر و نقش نیما را در شاعران و پیروان وی به وضوع می بینیم.
فروغ فرخ زاد می گوید:”من که خواننده بودم حس کردم که با یک آدم طرف هستم،نه یک مشت احساسات سطحی وحرف های مبتذل روزانه… نیما چشم مرا باز کرد وگفت ببین. اما دیدن را خودم یاد گرفتم…(نیمای فروغ.پیوند.۵۷)
در اشعار نیما ، شب،تاریکی، وساحل غالبا نماد وضعیت نامطلوب و روز وروشنایی ودریا نشانه پیشرفت و شرایط مطلوب است.قهرمانان او گاه یک مرد ،گاه یک پرنده است که در شرایط نامطلوب گرفتار می شوند ورنج می برند.
زبان او نشان دهنده جهان بینی خاص وی و نگاه تیز بین وکنجکاوش به حوادث و جریانات دور برش می باشد.
نیما از نمادگرایی فرانسوی به ویژه از آثار مالارمه که در آن زمان بر بخش گسترده ای از ادبیات اروپا سایه افکنده بود، الهام گرفته بود.
به هر حال نیما دریچه ای به سوی شعر گشود که تا به امروز شعاع آن گسترده تر از گذشته به سوی معانی وسیع ومفاهیم بدیع در ادبیات، پیش می رود.همان گونه که در آغاز بیان داشته ام استعاره و به کار بردن نماد ها در اشعار و نوشته های نیما باز تاب بی قراری و رنج او وروزگار خفقان آور شاعر است و چنان بجا و درست به کار گرفته شده اند که تا به امروز تازگی خود را حفظ کرده اند.رمز و راز هایی که هیچگاه از نظر خواننده پنهان نمانده ونمی ماند.
نمادگرایی در نثر نیما نیز خودنمایی می کند.نیما خود را داستان نویس نمی داند اما چند اثر داستانی از وی به جا مانده است وچند اثر دیگر که تنها نامشان را در نامه ها ونوشته های نیما می توان دید.
او در «حرفهای همسایه» درباره کار داستاننویسیاش میگوید: «این یکی برای من تفنن است و وسیلهای که گریبان خود را از دست فکرهای موذی بیرون بکشم.” او در جای دیگر بیان می کند که نیروی خود را در جای دیگر(شعر) که لازم می داند صرف کرده است.
نیما اغلب داستانهایش را پاره کرده است .او به درستی دریافت که باید در شعر فارسی نیرو بگذارد.در داستان هایی هم که از وی به ما رسیده است ،نمادها و استعاره ها همان نمادها و نشانه های متداول در شعر اوست.
نیما در جایی دیگر تاکید کرده: «من وقت ندارم داستانهایی را که نوشتهام پاکنویس کنم. داستانهای کوچک زیاد نوشتهام و خیلی زیاد از زمانهای قدیم و بسیاری را شخصا سوزاندهام و به کارهای دیگر که در نظر من برای مردم لازمتر است مشغولم.
“وی قالب های موجود و ساختارهای قصه و افسانه را، برای بیان دردها و آلام اجتماعی کافی می داند. بنابراین در نوشتن داستان هایش از تمثیل و نماد و افسانه استفاده می کند. اگر که تمثیل و رویکردهای نمادگرایانه از داستان های نیما برداشته شود، آنچه می ماند از لحاظ استخوان بندی و ساختار، و نه از حیث شکل روایت و نوع نثر، قابل توجه نخواهد بود. داستان های نیما که هم به فرم افسانه های اجتماعی و سمبلیک نوشته شده اند و هم به قلم کسی که به تغییر در اساس شکل بیان هنری اعتقاد دارد (و هم از این رو قابل اهمیت اند)، از چنان حس و زیبایی های طبیعت مدارانه ای برخوردارند که خواننده پس از خواندن احساس غبن نکند.” -( آیدین مختاری. چراغ .سال سوم شماره سی و چهار)
داستان آهو وپرنده ها
” صحرائی بود بزرگِ بزرگ، پرازپرنده وچرنده. دروسط این صحرا یک آبگیربزرگ بود که تمام پرنده ها وچرنده ها دورآن جمع شده بودند. دراین صحرا جزپرنده وچرنده ، جانوری نبود. خوشحالی پرنده ها و چرنده ها و زندگی آنها بسته به این آبگیر بود.همین که بهار میشد، آب هم زیاد میشد وتاج خروس ها و کوکنارها وجو دانه ها دورو بر آبگیررا پر می کرد…”
داستان این گونه شروع می شود.دسته از فیل ها به آبگیر که همه جانوران داستان در آن منافع مشترک دارند، می آیند وتمام آب آن را می نوشند.جانوران به چاره جویی می افتند چراکه برای ادامه حیات به آب نیازمندند.چاره ای ندارند که غاز پیر را بع عنوان پیشوای
خود انتخاب کنند،تا آنها را به آب برساند.پیشوا هم شرط گذاشت که همگی از وی اطاعت کنند وگوش به فرمان وی باشند.هرچه
دارند به بدهند،تا او آنها را به آب برساند.
غاز می گفت؛ “هیچکدامتان نباید از من جلو بزنید ، همه باید پشت سر من بیائید. کلاغ باید بال زدن را فراموش کند، آهو باید دویدن را فراموش کند. همه پشت سرمن باید راه بیائید. هرخوردنی هم که گیر آوردید ، باید به من بدهید، تا من سیروسرحال باشم و راه را به شما نشان بدهم.”
جانوران هم اندک اندک راه رفتن خود را فراموش کردند.نویسنده در این جا بحران را به اوج می رساند.
…” همه ایستادند. خاله غازه گفت: چرا دیگر راه نمیآئید ؟ به جای اینکه این جورغمگین بنشینید، بلند شوید بگردید، چیزی پیدا کنید بیاورید من بخورم.”
نویسنده گره گشایی میکند وداستان را پایان می دهد.” پیش ازاینکه آهو وپرنده ها حرفی بزنند، دیدند سایه ی پرنده ی بزگی بالای سرشان ست.آهو سرش را بالا گرفت و داد زد: غاز، غازبزرگ، غاز وحشی، ازکجا میآئی؟ چه خوب پرواز می کنی!”
غاز وحشی به آنان خبر می دهد که براثر بارندگی صحرا سرسبز شده و آبگیر هم پر آب گشته است. بعد هم برای اینکه دست غاز پیر را رو کند می گوید:”من با این خاله غازه هیچ حرفی ندارم. فقط شما از او بپرسید پرنده که پرواز بلد است، چرا باید راه برود؟ آهو که می تواند، چرا تند ندود؟”
«مرغابی بال هایش را باز کرد. کلاغ پرید. قمری پر زد. آهو سُم هایش را به کار انداخت و هرچه توانست تند تر دوید.” در پایان همه در این اندیشه که چه کاری باید انجام دهند تا فیل ها بار دیگر به آبگیر آنها نیایند.
«آهو و پرنده ها توی راه که برمی گشتند ، به این فکر بودند که وقتی به آبگیر رسیدند و قصّه شان را به پرنده ها و چرنده های دیگر گفتند، این هم بگویند که از این به بعد فکر کنند چطور باید فیل ها را به آبگیر راه نداد…»
داستان آهو وپرنده ها داستانی نمادین وتمثیلی است .آب نماد حیات است .اما بدرستی نمی توان گفت که این داستان با توجه به نشانه هایی که دارد ،از نوع عرفان نظری عطار نیشابوری در منطق الطیر است یا از نوع نماد اجتماعی . با توجه به جریانات سیاسی و اجتماعی عصر نویسنده.با یاد آوری این مطلب که روزگار نیما روزگار آرمان خواهی بود وآثاری که منتشر می گردید بیشتر جانبدارانه و مرامی بود نه توجه به وادی خلسه وصوفی مآبانه.نویسنده سعی دارد در پس گفتگو های ظاهری شخصیت های داستان،نظرات خود را مستتر کند.نیما در واقع از انسان هایی سخن می گوید که می خواهند در این سرزمین(آبگیر) به درستی زندگی کنند.همه از داشته های آن برابر استفاده کنند و از سهمی برابر بهره مند شوند.
او می خواهد روی مردم اثر بگذارد ،چه با شعر وچه با داستان . اما خود پی می برد که در شعر موفق تر است ،بنابر این دست به کار می شود ودر شعر طرحی نو در می اندازد.با این حال مضامین شعری او همان است که در نثر مورد نظرش بوده است.«غم این خفته چند ،خواب در چشم ترش می شکند.»
او داستان را به ظاهر برای کودکان می نویسد اما بار معنی آن متوجه بزرگسالان است.زبان داستان وشکل جریان آن متعلق به دنیای کودکان است اماتم آن متعلق به جهان واقعیت های تلخ ودرد آور وسرسخت بزرگسالان اجتماع و محیط دور وبر اوست. ما نباید با ملاک های ادبیات کودکان ونوجوانان به این داستان نگاه کنیم.نیما خود اعتراف کرده است که قصد داستان نویس نداشته است،اما از حق نگذریم چندان هم ناموفق هم نبوده است.
نویسنده سعی کرده است بیان کند که می توان به باز اندیشی افکار خود پرداخت واگر زمانی آدمی به بی راهه رفته ، می تواند به خود آید و باز گردد و مسیری درست را انتخاب نماید.
(همچنان که جانوران داستان به بیراهه رفتند و بازگشتند.)
اما آنچه که در پایان داستان ،حل نشده است ، چگونگی راه ندادن فیل ها به آبگیر است که باید در ذهن خواننده ی کودک و نوجوان، و حتی بزرگسال، تحلیل شود.
منابع:
-پیوند،ویژه نامه نیما یوشیج.شماره ششم. اکتبر ۱۹۷۳
– انسان وسمبل هایش.کارل گوستاو یونگ،ترجمه ابوطالب صارمی.تهران ،کتاب پایا،چاپ دوم.
-چراغ سال سوم شماره سی وچهارم.
-آهو وپرنده ها. از قصه های شری،کتاب برای بچه ها. ۱۳۲۴.کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان.
نو گرایی نیما یوشیج.خسرو تهرانی.انتشارات آذربایجان.چاپ اول،۲۵۳۷
-ادبیات چیست. ژان پل سارتر.
۴ لایک شده