جریان آب
هانا باتومی واسکیل
برگردان: اسدالله امرایی
اشاره:
هانا باتومی واسکیل نویسنده امریکایی ساکن ماساچوست است. داستانهایش در نشریات مختلف و چنگهای داستانی منتشر شده. لیسانس ادبیات انگلیسی و آلمانی دارد. جند محموعه داستان و یک رمان هم از او منتشر شده. این داستان به علت روایت خلاف ترتیب وقایع مورد توجه منتقدان قرار گرفته است.
شب گری بیرون خانه در ایوان مشرف به اقیانوس ویسکی یک آتشه ای نوشید. مادرش، پریشان و حواس پرت، نورافکن ها را خاموش کرده بود و او هم درتاریکی صدایش درنیامد.
مادرش، جوزی، پیش از آن ، نوه های دوازده ساله اش را می خواباند که از ترس می لرزیدند.
– می خواهم که هر دو فردا قبل از هرکاری بروید شنا. نمی شود که دو تا خرس گنده از آب بترسید.
پیش از آن ، یکی از دخترها دست پسر فیلیپینی ساکتی را در دست داشت. اولین بارش بود که دست کسی را در دست می گرفت. در حال تماشای پیراپزشکانی بودند که برادر مرده ی پسرک را توی آمبولانس منتقل می کردند.
همان موقع دختر دیگر در دستشویی آلاچیق به خود می پیچید.
قبل از آن ، دختری که حالت تهوع داشت، چشمش افتاد به دستان پسر غرق شده از که برانکارد بیرون افتاده بود و به نرده ها می خورد. هیچ کس دست آویزان را برنگرداند روی برانکارد به این طرف و آن طرف می خورد و کشیده میشد و به این طرف و آن طرف میخورد.
یش از آن گری دسته ای موی خرمایی دید که با غوطه ور شدن بدن در آب بالا و پایین می رفت. اول به اشتباه فکر کرد جلبک است.
پیش از آن سی و پنج نفر با هشدار گارد ساحلی به زحمت خود را از آب بیرون کشیدند. نجات غریقی سر موتورهای جت اسکی می زد و درباره ی شدت فزاینده ی موج ها هشدار می داد.
پیش از آن سی و پنج نفر از جمله گری و دو دختر دیگر زنجیره ای انسانی درست کرده بودند و توی آب دنبال پسربچه ای فیلیپینی می گشتند. پسر بیست دقیقه پیش زیر آب رفته بود و بالا نیامد.
پیش از آن نجات غریقی در ساحل می دوید و داوطلب صدا می کرد که کمکش کنند. این دو دختر که روی تخته شنای ماسه آلودشان استراحت می کردند بلند شدند تا کمک کنند.
پیش از آن پسری فیلیپینی قوزک نجات غریقی کرخت را گرفت و نومیدانه به امواج اشاره کرد. گفت، برادرم.
پیش از آن یک روز معمولی تابستان بود.