آن کلمه
ای ستاره نشسته به چشم هات
تاریک است روز
و به لکنت افتاده اند کلمات
روشن کرده تکلیفش را
باد
با صداها
با موها
بافضاها
و گورهای خالی
و ذهن های خالی
در خیابان های خالی
آن کلمه ی بزرگ را می جوند و
زنجیر می کنند
ای ستاره آویخته از چشم هات
تاریک است روز
و باد
زوزه می کشد از درزها
بیا
جوهر بریزیم در حلقوم کلمات
بیا
از روز بنویسیم
از روزنامه
و درز بگیریم دهان باد را
ای ستاره ریخته در چشم هات
خون کلمات
دویده در رگ های حنجره هات
بخوان
درها را به هم می کوبد باد
بخوان
آن کلمه ی بزرگ را بخوان
مه آ محقق
۱۲ لایک شده